خیل
licenseمعنی کلمه خیل
معنی واژه خیل
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- ارتش، جند، سپاه، عسكر، فوج، قشون، گند، لشكر 2- گروه 3- پيرو، مريد، هواخواه 4- ايل، طايفه، عشيره، قبيله، دودمان 5- سواران، سواركاران 6- گروه اسبان | ||
انگلیسی | camping, bivouac, regiment, cavalry, camp, camping ground, drove of horses, strain, tribe, troop, many | ||
عربی | كثيراً | ||
ترکی | çok fazla | ||
فرانسوی | beaucoup | ||
آلمانی | eine menge | ||
اسپانیایی | mucho | ||
ایتالیایی | molto | ||
مرتبط | اردو زدن، اردوی موقتی، هنگ، گروه بسیار، سواره نظام، اردوگاه، اردو، لشکرگاه، خیمه گاه، ربع، نژاد، زور، کشش، تقلا، کوشش، قبیله، سبط، طایفه، ایل، قبایل، دسته، عده سربازان، استواران | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "خیل" در زبان فارسی به معنای گروه یا جمعیت زیادی از افراد یا چیزها به کار میرود. در مورد نوشتن و استفاده از این کلمه، چند نکته نگارشی و قواعد مربوط به آن وجود دارد:
به طور کلی، استفاده صحیح از کلمه "خیل" کمک میکند تا جملات روانتر و معنادارتری داشته باشیم. | ||
واژه | خیل | ||
معادل ابجد | 640 | ||
تعداد حروف | 3 | ||
تلفظ | xeyl | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) [عربی: خَیل، جمع: اَخیال و خُیول] | ||
مختصات | (خِ) [ ع . ] (اِ.) | ||
آواشناسی | xeyl | ||
الگوی تکیه | S | ||
شمارگان هجا | 1 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی خیل | ||
پخش صوت |
لشکر، سپاه ، گروه سواران کلمه "خیل" در زبان فارسی به معنای گروه یا جمعیت زیادی از افراد یا چیزها به کار میرود. در مورد نوشتن و استفاده از این کلمه، چند نکته نگارشی و قواعد مربوط به آن وجود دارد: نحوه نوشتن: کلمه "خیل" بهصورت صحیح و بدون هیچ علامت اضافی نوشته میشود. به عنوان مثال: "خیل جمعیت در میدان بود." جنس و تعداد: "خیل" بهطور معمول به صورت جمع به کار میرود و میتواند به افراد یا چیزهای متعدد اشاره داشته باشد. بنابراین در جملات معمولاً با فاعل و فعل جمع استفاده میشود. استفاده در ترکیبها: این کلمه میتواند در ترکیبها و عبارات مختلف به کار رود. به عنوان مثال: "خیل عظیم مردم" یا "خیل دوستها". تلفظ و لهجه: در تلفظ "خیل"، باید به "خ" و "ی" بهدرستی توجه شود تا از اشتباهات تلفظی جلوگیری شود. به طور کلی، استفاده صحیح از کلمه "خیل" کمک میکند تا جملات روانتر و معنادارتری داشته باشیم.
1- ارتش، جند، سپاه، عسكر، فوج، قشون، گند، لشكر
2- گروه
3- پيرو، مريد، هواخواه
4- ايل، طايفه، عشيره، قبيله، دودمان
5- سواران، سواركاران
6- گروه اسبان
camping, bivouac, regiment, cavalry, camp, camping ground, drove of horses, strain, tribe, troop, many
كثيراً
çok fazla
beaucoup
eine menge
mucho
molto
اردو زدن، اردوی موقتی، هنگ، گروه بسیار، سواره نظام، اردوگاه، اردو، لشکرگاه، خیمه گاه، ربع، نژاد، زور، کشش، تقلا، کوشش، قبیله، سبط، طایفه، ایل، قبایل، دسته، عده سربازان، استواران