دامان
licenseمعنی کلمه دامان
معنی واژه دامان
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- دامنه، دامن 2- حاشيه، كناره | ||
انگلیسی | trap, snare, net, pitfall, decoy, ambush, hook, noose, quicksand, grin, springe, toil, land | ||
عربی | فخ، مصيدة، شرك، كمين، مربع الإنطلاق، عربة بدولابين، سحارة، حقائب، حصر، وقع في الشرك، نصب شركا، عاق | ||
ترکی | kucak | ||
فرانسوی | genoux | ||
آلمانی | schoß | ||
اسپانیایی | regazo | ||
ایتالیایی | giro | ||
مرتبط | دام، تله، گیر، دریچه، نیرنگ، اسباب، کمند، بند، شبکه، تور، توری، عمده، تار عنکبوت، گودال سرپوشیده، وسیله تطمیع، کمین، کینگاه، مخفی گاه سربازانبرای حمله، سربازانی که درکمین نشسته اند، قلاب، چنگک، چنگک بزرگ، ضربه، ریگ روان، ماسه متحرک، پوزخند، خنده، نیش وا کردن، دام افکنی، خنده نیشی، رنج، کار پر زحمت، محنت، محصول رنج، مشقت، کشمکش | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "دامان" در زبان فارسی معانی و کاربردهای مختلفی دارد و میتواند در جملات به شیوههای متفاوتی استفاده شود. در ادامه به برخی از قواعد نگارشی و معنایی مرتبط با این کلمه اشاره میکنم: معانی و کاربردها:
قواعد نگارشی:
مثالها:
با رعایت این نکات میتوانید به نحو صحیح و مؤثری از کلمه "دامان" در نوشتار و محاوره استفاده کنید. | ||
واژه | دامان | ||
معادل ابجد | 96 | ||
تعداد حروف | 5 | ||
تلفظ | dāmān | ||
نوع | اسم | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) | ||
آواشناسی | dAmAn | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی دامان | ||
پخش صوت |
- 1 قسمت پايين جامه مقابل کلمه "دامان" در زبان فارسی معانی و کاربردهای مختلفی دارد و میتواند در جملات به شیوههای متفاوتی استفاده شود. در ادامه به برخی از قواعد نگارشی و معنایی مرتبط با این کلمه اشاره میکنم: با رعایت این نکات میتوانید به نحو صحیح و مؤثری از کلمه "دامان" در نوشتار و محاوره استفاده کنید.
گريبان . - 2 دنباله هر چيز دنبال .
- 3 کناره هر چيز حاشيه :
دامان صحرا دامان کوه .
- 4 چادر بادبان کشتي شراع .
1- دامنه، دامن
2- حاشيه، كناره
trap, snare, net, pitfall, decoy, ambush, hook, noose, quicksand, grin, springe, toil, land
فخ، مصيدة، شرك، كمين، مربع الإنطلاق، عربة بدولابين، سحارة، حقائب، حصر، وقع في الشرك، نصب شركا، عاق
kucak
genoux
schoß
regazo
giro
دام، تله، گیر، دریچه، نیرنگ، اسباب، کمند، بند، شبکه، تور، توری، عمده، تار عنکبوت، گودال سرپوشیده، وسیله تطمیع، کمین، کینگاه، مخفی گاه سربازانبرای حمله، سربازانی که درکمین نشسته اند، قلاب، چنگک، چنگک بزرگ، ضربه، ریگ روان، ماسه متحرک، پوزخند، خنده، نیش وا کردن، دام افکنی، خنده نیشی، رنج، کار پر زحمت، محنت، محصول رنج، مشقت، کشمکشمعانی و کاربردها:
قواعد نگارشی:
مثالها: