دانستن
licenseمعنی کلمه دانستن
معنی واژه دانستن
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- آگاه بودن، آگاهي داشتن، ، درجريان بودن، شناختن، فهميدن، مطلع بودن، واقف بودن، 2- آموختن، درك كردن، مطلع شدن، يادگرفتن | ||
انگلیسی | know, learn, knew, have, con, account, aim, adjudge, ascribe, cognize, wit, to know | ||
عربی | علم، عرف، فهم، درى، ميز، عانى، عرف جيدا، عرف شخص، يعرف | ||
ترکی | bilmek | ||
فرانسوی | savoir | ||
آلمانی | wissen | ||
اسپانیایی | saber | ||
ایتالیایی | sapere | ||
مرتبط | خبر داشتن، اگاه بودن، یاد گرفتن، خواندن، فرا گرفتن، اموختن، اگاهی یافتن، داشتن، دارا بودن، گذاشتن، رسیدن به، کردن، گول زدن، از بر کردن، حساب کردن، شمردن، محاسبه نمودن، حساب پس دادن، مسئول بودن، رسیدن، قراول رفتن، ارزیابی کردن، نالي شدن، فرض کردن، فتوی دادن، داوری کردن، محکوم کردن، با حکم قضایی فیصل دادن، نسبت دادن، اسناد دادن، حمل کردن، کاتب، رونوشت برداشتن، درک کردن، بذله گویی، هوش، لطافت طبع، قوه تعقل، سامان | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "دانستن" در زبان فارسی به عنوان یک فعل شناخته میشود و به معنای آگاهی و اطلاع از چیزی به کار میرود. این کلمه قواعد و نکات نگارشی خاصی دارد که برخی از آنها عبارتند از:
با رعایت این نکات، میتوان کاربرد "دانستن" را در زبان فارسی بهتر فهمید و به کار برد. | ||
واژه | دانستن | ||
معادل ابجد | 565 | ||
تعداد حروف | 6 | ||
تلفظ | dānestan | ||
ترکیب | (مصدر متعدی) [پهلوی: dānistan] | ||
مختصات | (نِ تَ) [ په . ] (مص ل .) | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی دانستن | ||
پخش صوت |
آگاهي داشتن کلمه "دانستن" در زبان فارسی به عنوان یک فعل شناخته میشود و به معنای آگاهی و اطلاع از چیزی به کار میرود. این کلمه قواعد و نکات نگارشی خاصی دارد که برخی از آنها عبارتند از: صرف فعل: "دانستن" از جمله افعال نامنظم است و در صرف کردن آن باید به زمان و شخص توجه کرد. برای مثال: مشتقات: "دانستن" میتواند مشتقات و ترکیبات مختلفی داشته باشد، مانند: کاربرد در جملات: این فعل میتواند در جملات مختلف به کار برود. مثلاً: قید و صفت: "دانستن" میتواند با قیدها و صفات مختلف ترکیب شود: نحوه منفی کردن: برای منفی کردن فعل "دانستن"، میتوان از "نمیدانم" یا "نمیداند" استفاده کرد. با رعایت این نکات، میتوان کاربرد "دانستن" را در زبان فارسی بهتر فهمید و به کار برد.
1- آگاه بودن، آگاهي داشتن، ، درجريان بودن، شناختن، فهميدن، مطلع بودن، واقف بودن،
2- آموختن، درك كردن، مطلع شدن، يادگرفتن
know, learn, knew, have, con, account, aim, adjudge, ascribe, cognize, wit, to know
علم، عرف، فهم، درى، ميز، عانى، عرف جيدا، عرف شخص، يعرف
bilmek
savoir
wissen
saber
sapere
خبر داشتن، اگاه بودن، یاد گرفتن، خواندن، فرا گرفتن، اموختن، اگاهی یافتن، داشتن، دارا بودن، گذاشتن، رسیدن به، کردن، گول زدن، از بر کردن، حساب کردن، شمردن، محاسبه نمودن، حساب پس دادن، مسئول بودن، رسیدن، قراول رفتن، ارزیابی کردن، نالي شدن، فرض کردن، فتوی دادن، داوری کردن، محکوم کردن، با حکم قضایی فیصل دادن، نسبت دادن، اسناد دادن، حمل کردن، کاتب، رونوشت برداشتن، درک کردن، بذله گویی، هوش، لطافت طبع، قوه تعقل، سامان