در زمان
license
98
1667
100
معنی کلمه در زمان
معنی واژه در زمان
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | seam, suture, gap, fissure, crevice, slit, peephole, chine, flaw, commissure, interstice, in the age of | ||
عربی | درز، شق، الندبة، أثر الجرح، وصلة، تشقق، تفتق، عمل وصلة، التماس | ||
مرتبط | درز، شکاف، بخیه، درز لباس، خط اتصال، رگه نازک معدن، چاک، وقفه، رخنه، دهنه، شق، روزنه، رخ، بریدگی، دیدگاه، دره تنگ و باریک، مهره استخوان پشت جانوران، گوشت مازه، عیب، خدشه، کاستی، محل تلاقی، بند، سطح اتصال، فاصله، ترک، سوراخ ریز | ||
واژه | در زمان | ||
معادل ابجد | 302 | ||
تعداد حروف | 6 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی در زمان | ||
پخش صوت |
در حال فورا في لافور .
(اسم) رشته و ريسمان
تافته که در سوزن کشند .
seam, suture, gap, fissure, crevice, slit, peephole, chine, flaw, commissure, interstice, in the age of
درز، شق، الندبة، أثر الجرح، وصلة، تشقق، تفتق، عمل وصلة، التماس
درز، شکاف، بخیه، درز لباس، خط اتصال، رگه نازک معدن، چاک، وقفه، رخنه، دهنه، شق، روزنه، رخ، بریدگی، دیدگاه، دره تنگ و باریک، مهره استخوان پشت جانوران، گوشت مازه، عیب، خدشه، کاستی، محل تلاقی، بند، سطح اتصال، فاصله، ترک، سوراخ ریز