درز
licenseمعنی کلمه درز
معنی واژه درز
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | ترك، چاك، رخنه، روزن، شقاق، شكاف | ||
انگلیسی | seam, suture, gap, fissure, crevice, slit, peephole, chine, flaw, commissure, interstice | ||
عربی | درز، شق، الندبة، أثر الجرح، وصلة، تشقق، تفتق، عمل وصلة، التماس | ||
ترکی | dikiş | ||
فرانسوی | couture | ||
آلمانی | naht | ||
اسپانیایی | costura | ||
ایتالیایی | cucitura | ||
مرتبط | شکاف، بخیه، درز لباس، خط اتصال، رگه نازک معدن، چاک، وقفه، دهنه، شق، روزنه، رخ، بریدگی، دیدگاه، دره تنگ و باریک، مهره استخوان پشت جانوران، گوشت مازه، عیب، خدشه، کاستی، محل تلاقی، بند، سطح اتصال، فاصله، ترک، سوراخ ریز | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "درز" در زبان فارسی به معنای شکاف یا فاصلهای است که میان دو یا چند چیز ایجاد میشود. در زیر به برخی از قواعد و نکات نگارشی مرتبط با این کلمه اشاره میکنم:
با توجه به این نکات، میتوانید به شکل مناسبی از کلمه "درز" در نوشتار خود استفاده کنید. | ||
واژه | درز | ||
معادل ابجد | 211 | ||
تعداد حروف | 3 | ||
تلفظ | darz | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) | ||
مختصات | (دَ رْ زْ) (اِ.) | ||
آواشناسی | darz | ||
الگوی تکیه | S | ||
شمارگان هجا | 1 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی درز | ||
پخش صوت |
دوختن جامه بصورتي که بي نهايت بهم نزديک و چسبيده کلمه "درز" در زبان فارسی به معنای شکاف یا فاصلهای است که میان دو یا چند چیز ایجاد میشود. در زیر به برخی از قواعد و نکات نگارشی مرتبط با این کلمه اشاره میکنم: نوشتار صحیح: کلمه "درز" به صورت صحیح نوشته میشود و از املای مختصری برخوردار است. معنا در متن: هنگام استفاده از کلمه "درز" در جملات، بهتر است معنا و مفهوم آن به دقت مشخص شود. مثلاً میتوانید از آن در متنهایی که به تعمیرات، ساختمان، یا تحلیلهای اجتماعی مرتبط هستند استفاده کنید. تلفظ: تلفظ صحیح این کلمه به صورت "darz" است. استفاده در عبارات: این کلمه ممکن است در عبارات مختلفی به کار رود. مثال: "درز مصالح" یا "درز در دیوار". نکات نگارشی: زمانی که "درز" در جملات استفاده میشود، باید به نقطهگذاری و املا دقت شود تا متن مفهوم خود را به خوبی منتقل کند. با توجه به این نکات، میتوانید به شکل مناسبی از کلمه "درز" در نوشتار خود استفاده کنید.
باشد، شکاف دوخته باشند
ترك، چاك، رخنه، روزن، شقاق، شكاف
seam, suture, gap, fissure, crevice, slit, peephole, chine, flaw, commissure, interstice
درز، شق، الندبة، أثر الجرح، وصلة، تشقق، تفتق، عمل وصلة، التماس
dikiş
couture
naht
costura
cucitura
شکاف، بخیه، درز لباس، خط اتصال، رگه نازک معدن، چاک، وقفه، دهنه، شق، روزنه، رخ، بریدگی، دیدگاه، دره تنگ و باریک، مهره استخوان پشت جانوران، گوشت مازه، عیب، خدشه، کاستی، محل تلاقی، بند، سطح اتصال، فاصله، ترک، سوراخ ریز