دریایی
licenseمعنی کلمه دریایی
معنی واژه دریایی
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- آبي، بحري 2- آبزي، دريازي | ||
متضاد | بري | ||
انگلیسی | marine, maritime, nautical, pelagic, pelagian, thalassic, gyrene, sea | ||
عربی | بحري، ملاحي، خاص بالرماة البحريين، جندي في سلاح البحرية، البحرية | ||
ترکی | deniz | ||
فرانسوی | marin | ||
آلمانی | marine | ||
اسپانیایی | marina | ||
ایتالیایی | marino | ||
مرتبط | بحری، وابسته به دریانوردی، وابسته به بازرگانی دریایی، وابسته بدریانوردی، ملوانی، مربوط به دریانوردی، دریانشین، ساکن دریا، جانور دریایی، اقیانوسی، مربوط به دریا یاخلیج، مسلط بر دریا، تفنگدار دریایی، دریا | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "دریایی" در زبان فارسی به عنوان صفتی استفاده میشود که به دریا تعلق دارد. در زیر به چند نکته و قاعده نگارشی و قواعد مرتبط با این کلمه اشاره میشود:
به طور کلی، "دریایی" کلمهای ساده است که در بسیاری از متون علمی، ادبی و روزمره به وفور استفاده میشود. | ||
واژه | دریایی | ||
معادل ابجد | 235 | ||
تعداد حروف | 6 | ||
تلفظ | daryāy(')i | ||
نوع | صفت | ||
نقش دستوری | صفت | ||
ترکیب | (صفت نسبی، منسوب به دریا) | ||
آواشناسی | daryAyi | ||
الگوی تکیه | WWS | ||
شمارگان هجا | 3 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی دریایی | ||
پخش صوت |
منسوب به دريا بحري کلمه "دریایی" در زبان فارسی به عنوان صفتی استفاده میشود که به دریا تعلق دارد. در زیر به چند نکته و قاعده نگارشی و قواعد مرتبط با این کلمه اشاره میشود: نقش کلمه: "دریایی" معمولاً به عنوان صفت برای توصیف آفریدهها، ویژگیها یا مفاهیمی که به دریا مرتبط هستند، به کار میرود؛ مثلاً "پوشش دریایی" یا "حیات دریایی". نوشتار: کلمه "دریایی" با استفاده از حرف "ی" در انتها نوشته میشود و به صورت "دریا" + "ای" (پسوند صفت) است. ترکیبها: این کلمه میتواند به صورت ترکیبی با کلمات دیگر به کار برود، مثل "جانداران دریایی" یا "موجهای دریایی". قواعد صرفی: در برخی متون، این کلمه ممکن است به صورت جمع (دریاییها) نیز به کار رود، به ویژه زمانی که به چند ویژگی یا موجود مربوط به دریا اشاره میشود. به طور کلی، "دریایی" کلمهای ساده است که در بسیاری از متون علمی، ادبی و روزمره به وفور استفاده میشود.
آبي : اسب دريايي .
1- آبي، بحري
2- آبزي، دريازي
بري
marine, maritime, nautical, pelagic, pelagian, thalassic, gyrene, sea
بحري، ملاحي، خاص بالرماة البحريين، جندي في سلاح البحرية، البحرية
deniz
marin
marine
marina
marino
بحری، وابسته به دریانوردی، وابسته به بازرگانی دریایی، وابسته بدریانوردی، ملوانی، مربوط به دریانوردی، دریانشین، ساکن دریا، جانور دریایی، اقیانوسی، مربوط به دریا یاخلیج، مسلط بر دریا، تفنگدار دریایی، دریا