آبله
licenseمعنی کلمه آبله
معنی واژه آبله
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- تاول 2- تبخال، تبخاله | ||
انگلیسی | doodle, smallpox, fool, pox, imbecile, blister, simpleton, pock, variola, dolt, screwball, fop, half-wit, foolish, silly, asinine, fat-witted | ||
عربی | أحمق | ||
ترکی | aptal | ||
فرانسوی | idiot | ||
آلمانی | narr | ||
اسپانیایی | tonto | ||
ایتالیایی | scemo | ||
مرتبط | ابله، مرض ابله، جای ابله، احمق، نادان، دلقک، خر، خرفت، سیفلیس، سیفیلیس، ساده لوح، ساده دل، جوش چرک دار، ابله گاوی، کله خر، خرشو، ادم بوالهوس، ادم عجیب غریب، خیره سر، خیره سری، ادم خودساز و جلف، کج کلاه، کم ذوق، ادم احمق و نادان، سفیه، سبک مغز، ابلهانه، جاهل، نابخرد، احمقانه، بی مخ، مزخرف، بی ذوق، کودن | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "آبله" در زبان فارسی به معنای نوعی بیماری پوستی است که به وجود آمدن ضایعاتی در پوست منجر میشود. در زیر به برخی از قواعد و نکات نگارشی مربوط به این کلمه اشاره میکنم:
با رعایت این نکات میتوانید به درستی و بهطور مؤثر از کلمه "آبله" در نگارشهای خود استفاده کنید. | ||
واژه | آبله | ||
معادل ابجد | 38 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | 'āb[e]le | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) (پزشکی) | ||
مختصات | (لَ یا بِ لِ) ( اِ.) | ||
آواشناسی | 'Able | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی آبله | ||
پخش صوت |
بر آمدگي قسمتي از بدن به علت سوختگي کلمه "آبله" در زبان فارسی به معنای نوعی بیماری پوستی است که به وجود آمدن ضایعاتی در پوست منجر میشود. در زیر به برخی از قواعد و نکات نگارشی مربوط به این کلمه اشاره میکنم: نحوه نوشتار: کلمه "آبله" با "الف" در اول و با "ه" در انتهای خود نوشته میشود. املای آن به این شکل است: آبله. نوع کلمه: "آبله" یک اسم است و به بیماری خاصی اشاره دارد. نکات صرفی: استفاده در متن: در متون پزشکی و بهداشتی، این کلمه معمولاً به همراه توضیحات و اطلاعات مرتبط به کار میرود. مثلاً: "آبله نوعی بیماری پوستی است که معمولاً با تب و ضایعات پوستی همراه است." با رعایت این نکات میتوانید به درستی و بهطور مؤثر از کلمه "آبله" در نگارشهای خود استفاده کنید.
يا ضرب وزخم، تاول .
(اسم) - 1 بر آمدگي بخشي از بشره بسبب
سوختگي يا ضرب و زخم و گردآمدن آب ميان
بشره و دمه يعني جلد اصلي . - 2 مرضي است
ساري که بصورت تاولهايي روي پوست بدن
ظاهر ميشود و با تب همراه است . در اغلب
حيوانات مانند گوسفند و گاو و خوک و بز
و اسب و پرندگان نيز بروز ميکند باد آبله
- 3 عقده اي که بسبب راه رفتن بسيار در
پا پيدا شود . - 4 تبخال تبخاله .
- 5 تکمه ء پستان سر پستان نوک پستان
ياآبله از هم گسستن . بيرون زدن آبله .
يا آبله پستان . 5 يا آبله چشم .
دانه ء سفيد يا سرخي که بر ظاهر چشم پديد
آيد توژک . ياآبله رخ فلک . ستارگان .
يا آبله روز .آفتاب . يا آبله گاوي آبله
ايست که بيشتر روي پستانهاي گاو ميزند
( 20 تا 30 دانه) . اهميتش از آن جهت است
که از ترشح دانه هاي آن مايه ء آبله براي
انسان تهيه ميکنند . يا آبله گوسفند .
مرضي است که با تب در گوسفند شروع ميشود و
تاولهاي آبله بيشتر در نقاط کم مو
(مانند صورت شکم زير بغل و زير
ران) ظاهر ميشود و بگوسفندان ديگر گله
سرايت ميکند .
1- تاول
2- تبخال، تبخاله
doodle, smallpox, fool, pox, imbecile, blister, simpleton, pock, variola, dolt, screwball, fop, half-wit, foolish, silly, asinine, fat-witted
أحمق
aptal
idiot
narr
tonto
scemo
ابله، مرض ابله، جای ابله، احمق، نادان، دلقک، خر، خرفت، سیفلیس، سیفیلیس، ساده لوح، ساده دل، جوش چرک دار، ابله گاوی، کله خر، خرشو، ادم بوالهوس، ادم عجیب غریب، خیره سر، خیره سری، ادم خودساز و جلف، کج کلاه، کم ذوق، ادم احمق و نادان، سفیه، سبک مغز، ابلهانه، جاهل، نابخرد، احمقانه، بی مخ، مزخرف، بی ذوق، کودن