رسم
licenseمعنی کلمه رسم
معنی واژه رسم
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- آداب، آيين، تداول، راه، روش، رويه، سنت، طريقه، طور، عرف، قاعده، قانون، قرار، مرسوم 2- رستاد، مستمري، مشاهره، مقرري، وظيفه 3- ترسيم 4- باب، داب، عادت 5- حق العمل، عوارض | ||
انگلیسی | drawing,custom,tradition,way,ceremony,picture,wont,rule,method,mode,order | ||
عربی | رسم | ||
ترکی | çizim | ||
فرانسوی | dessin | ||
آلمانی | zeichnung | ||
اسپانیایی | dibujo | ||
ایتالیایی | disegno | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "رسم" در زبان فارسی به معنی «قواعد»، «سنت»، «رسم و رسوم» و گاهی نیز به معنی «طراحی» یا «نقش» استفاده میشود. در زیر به برخی از قواعد و نکات نگارشی مرتبط با این کلمه اشاره میکنم:
با توجه به این نکات، میتوانید به درستی از کلمه "رسم" و ترکیبات آن در نوشتار و گفتار خود بهره ببرید. | ||
واژه | رسم | ||
معادل ابجد | 300 | ||
تعداد حروف | 3 | ||
تلفظ | rasm | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) [عربی] | ||
مختصات | ( ~.) [ ع . ] (مص ل .) | ||
آواشناسی | rasm | ||
الگوی تکیه | S | ||
شمارگان هجا | 1 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی رسم | ||
پخش صوت |
اثر، علامت، نشان، روش، آئين، عادت، طريق، دستور، کلمه "رسم" در زبان فارسی به معنی «قواعد»، «سنت»، «رسم و رسوم» و گاهی نیز به معنی «طراحی» یا «نقش» استفاده میشود. در زیر به برخی از قواعد و نکات نگارشی مرتبط با این کلمه اشاره میکنم: استفاده به عنوان اسم: "رسم" به عنوان یک اسم میتواند به معنای یک قاعده یا سنت باشد، مانند "رسم و رسوم یک شهر". ترکیب با کلمات دیگر: "رسم" میتواند با دیگر کلمات ترکیب شود. برای مثال: نکته دستوری: در جملات، "رسم" معمولاً به عنوان اسم مفعول استفاده میشود. مثلاً: "این رسم را باید حفظ کرد." تغییرات املایی: کلمه "رسم" در زبان فارسی به شکل "رسم" و "رسمی" (به عنوان صفت) میتواند به کار رود. قواعد نگارشی: در نگارش رسمی و رسمی، باید توجه کنید که کلمه "رسم" و دیگر ترکیبات آن به درستی در متن جایگذاری شوند و به گرامر زبان فارسی پایبند باشند. با توجه به این نکات، میتوانید به درستی از کلمه "رسم" و ترکیبات آن در نوشتار و گفتار خود بهره ببرید.
وضع، قواعد، مقررات
کشيدن شکل يا خطي بر روي کاغذ
1- آداب، آيين، تداول، راه، روش، رويه، سنت، طريقه، طور، عرف، قاعده، قانون، قرار، مرسوم
2- رستاد، مستمري، مشاهره، مقرري، وظيفه
3- ترسيم
4- باب، داب، عادت
5- حق العمل، عوارض
drawing,custom,tradition,way,ceremony,picture,wont,rule,method,mode,order
رسم
çizim
dessin
zeichnung
dibujo
disegno