رسوبی
licenseمعنی کلمه رسوبی
معنی واژه رسوبی
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | sedimentary, alluvial, residual, residuary, avoidance | ||
عربی | رسوبي، رسباني، رسوبية | ||
ترکی | tortul | ||
فرانسوی | sédimentaire | ||
آلمانی | sedimentär | ||
اسپانیایی | sedimentario | ||
ایتالیایی | sedimentario | ||
مرتبط | ته نشسته، درده، ابرفتی، مربوط به رسوب و تهنشین، باقی مانده، پس مانده، وارث طبقه دوم، موصی له، مانده، رسوب | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "رسوبی" به عنوان یک صفت در زبان فارسی به کار میرود و به معنی مربوط به رسوب است. برای استفاده صحیح از این کلمه و رعایت قواعد نگارشی، میتوان به نکات زیر توجه کرد:
همچنین میتوانید با توجه به موضوع مورد نظر، مثالهای بیشتری از ترکیبهای مختلف صفت "رسوبی" با اسمها ارائه دهید تا بیشتر آشنا شوید. | ||
واژه | رسوبی | ||
معادل ابجد | 278 | ||
تعداد حروف | 5 | ||
نقش دستوری | صفت | ||
آواشناسی | rosubi | ||
الگوی تکیه | WWS | ||
شمارگان هجا | 3 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی رسوبی | ||
پخش صوت |
نهشتي لردين لايين کلمه "رسوبی" به عنوان یک صفت در زبان فارسی به کار میرود و به معنی مربوط به رسوب است. برای استفاده صحیح از این کلمه و رعایت قواعد نگارشی، میتوان به نکات زیر توجه کرد: نحوه استفاده: "رسوبی" معمولاً به عنوان صفت به کار میرود و میتواند به اسمهایی مانند "سنگ"، "خاک"، "آب" و... اضافه شود. به عنوان مثال: "سنگهای رسوبی" یا "خاک رسوبی". جنس کلمه: "رسوبی" یک صفت است و میتواند به صورت مذکر یا مؤنث به کار رود. به همین دلیل، با اسمهای مذکر و مؤنث میتواند بهراحتی همراه شود. نظام نوشتاری: در نگارش، توجه به فاصلهها و نقاط قوت نثر مهم است. به عنوان مثال، از نوشتن جملات طولانی و پیچیده خودداری کنید و آنها را به جملات کوتاه و ساده تقسیم کنید. استفاده در متن علمی: در متون علمی و تخصصی، از کلمات و اصطلاحات مرتبط با "رسوبی" به دقت استفاده کنید و از تعریف درست آن اطمینان حاصل کنید. همچنین میتوانید با توجه به موضوع مورد نظر، مثالهای بیشتری از ترکیبهای مختلف صفت "رسوبی" با اسمها ارائه دهید تا بیشتر آشنا شوید.
sedimentary, alluvial, residual, residuary, avoidance
رسوبي، رسباني، رسوبية
tortul
sédimentaire
sedimentär
sedimentario
sedimentario
ته نشسته، درده، ابرفتی، مربوط به رسوب و تهنشین، باقی مانده، پس مانده، وارث طبقه دوم، موصی له، مانده، رسوب