ارباب
licenseمعنی کلمه ارباب
معنی واژه ارباب
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- آقا، خواجه، سرور، صاحب، كارفرما، مخدوم، مولا 2- فئودال، مالك، ملاك، | ||
متضاد | نوكر | ||
انگلیسی | master, lord, boss, overlord, squire, monsieur, liege, esquire, padrone, seignior, suzerain, the master | ||
عربی | رئيسي، ماجستير، سيد، السيد، ربان، خبير، فنان، مدرس، رب العمل، ولي الأمر، رئيس مؤسسة، حاكم، خط رئيسي، منتصر، المتغلب، تخصص، تغلب، سيطر، كبح، روض، برع في، يتقن | ||
ترکی | usta | ||
فرانسوی | le maître | ||
آلمانی | der meister | ||
اسپانیایی | el maestro | ||
ایتالیایی | il capo | ||
مرتبط | استاد، کارفرما، چیره دست، لرد، شاهزاده، مالک، خدیو، رئيس، برجستگی، بر جسته کاری، متصدی، رئيس کارفرما، مافوق، عنوانی مثل اقا، ملاک عمده، مسیو، صاحب تیول، هم بیعت، مالک زمین، مدیر، حکومت مطلقه، اختیار دار کشور | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "ارباب" در زبان فارسی به معنای "سرور" یا "کارفرما" است و بسته به سیاق و جمله میتواند کاربردهای مختلفی داشته باشد. در اینجا به برخی از قواعد نگارشی و نکات مرتبط با این کلمه اشاره میشود:
با رعایت این نکات، میتوانید درست و مؤثر از کلمه "ارباب" در نوشتار خود بهره ببرید. | ||
واژه | ارباب | ||
معادل ابجد | 206 | ||
تعداد حروف | 5 | ||
تلفظ | 'arbāb | ||
نوع | تک : رب | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) [عربی] | ||
مختصات | ( اَ ) [ ع . ] ( اِ.) | ||
آواشناسی | 'arbAb | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی ارباب | ||
پخش صوت |
درفارسي آن راتک (مفرد) کلمه "ارباب" در زبان فارسی به معنای "سرور" یا "کارفرما" است و بسته به سیاق و جمله میتواند کاربردهای مختلفی داشته باشد. در اینجا به برخی از قواعد نگارشی و نکات مرتبط با این کلمه اشاره میشود: نوشتار صحیح: "ارباب" به همین شکل نوشته میشود و نیازی به تغییر یا اصلاح ندارد. جمع: جمع "ارباب" در زبان فارسی به صورت "ارباب" باقی میماند. به عبارت دیگر، این کلمه هم در مفرد و هم در جمع به همین صورت نوشته میشود. اما در برخی محاورات، از واژه "آقایان" نیز میتوان به عنوان یک جمع غیررسمی استفاده کرد. توافق با صفتها: در جملات، اگر صفتی برای "ارباب" به کار ببرید، صفت باید با "ارباب" هماهنگ باشد. مثلاً: "ارباب نیکوکار" یا "ارباب بزرگوار". کاربرد در جملات: واژه "ارباب" معمولاً در مواقعی که بخواهیم به قدرت، مقام یا منزلت کسی اشاره کنیم استفاده میشود. مثلاً: "اربابانِ این دیار به عدالت مشهورند." نحوه استفاده: در متون رسمی و ادبی، میتوانید از "ارباب" به عنوان تعریفی از افرادی با مقام و منزلت استفاده کنید. با رعایت این نکات، میتوانید درست و مؤثر از کلمه "ارباب" در نوشتار خود بهره ببرید.
به کار مي برند دارنده خداوند گار
روستاخاوند خداوندان
(اسم) جمع : رب . (در عربي معني
ارباب صاحبان و پرورش دهندگان است اما
در فارسي بمعني شخص بزرگ و دارنده و مالک
بکار ميرود و در بسياري موارد صورت مفرد
به آن ميدهد و بار ديگر به (ان) جمعش
مي بندند : اربابان .) - 1 خداوندگار .
- 2 مالک (مقابل رعيت يا دهقان)
دارنده . - 3 آقا (مقابل نوکر) . يا
ارباب انواع . جمع : رب النوع يا ارباب
رجوع . رجوع کنندگان .
1- آقا، خواجه، سرور، صاحب، كارفرما، مخدوم، مولا
2- فئودال، مالك، ملاك،
نوكر
master, lord, boss, overlord, squire, monsieur, liege, esquire, padrone, seignior, suzerain, the master
رئيسي، ماجستير، سيد، السيد، ربان، خبير، فنان، مدرس، رب العمل، ولي الأمر، رئيس مؤسسة، حاكم، خط رئيسي، منتصر، المتغلب، تخصص، تغلب، سيطر، كبح، روض، برع في، يتقن
usta
le maître
der meister
el maestro
il capo
استاد، کارفرما، چیره دست، لرد، شاهزاده، مالک، خدیو، رئيس، برجستگی، بر جسته کاری، متصدی، رئيس کارفرما، مافوق، عنوانی مثل اقا، ملاک عمده، مسیو، صاحب تیول، هم بیعت، مالک زمین، مدیر، حکومت مطلقه، اختیار دار کشور