روحی
licenseمعنی کلمه روحی
معنی واژه روحی
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- روحاني، معنوي 2- رواني | ||
متضاد | مادي | ||
انگلیسی | spiritual, mental, moral, psychic, intrinsic, inner, spectral, numinous, supersensible, supersubstantial, soul | ||
عربی | روحي | ||
ترکی | manevi | ||
فرانسوی | spirituel | ||
آلمانی | spirituell | ||
اسپانیایی | espiritual | ||
ایتالیایی | spirituale | ||
مرتبط | معنوی، روحانی، فکری، غیر مادی، مربوط به روح و جان یا اراده، روانی، مغزی، دماغی، اخلاقی، وابسته بعلم اخلاق، ذهنی، واسطه، ذاتی، باطنی، حقیقی، طبیعی، داخلی، درونی، تویی، خودمانی، طیفی، خیالی، روح مانند، مقدس، ماوراءالطبیعه، اسرار امیز، ماوراء محسوسات، مافوق احساس، ماوراء عالم حواس، مافوق وجود یا جوهر مادی، روح | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "روحی" در زبان فارسی به معنای مربوط به روح یا جنبههایی از وجود انسان که به روح مرتبط است، به کار میرود. در زیر به برخی از قواعد و نکات نگارشی مربوط به این کلمه اشاره میشود:
به طور کلی، "روحی" یک کلمه بسیار کاربردی در زبان فارسی است که در زمینههای مختلفی از جمله روانشناسی، فلسفه و ادبیات معنا و مفهوم خاص خود را دارد. | ||
واژه | روحی | ||
معادل ابجد | 224 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
نوع | صفت | ||
نقش دستوری | صفت | ||
آواشناسی | ruhi | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی روحی | ||
پخش صوت |
منسوب به روح وابسته به روح : کلمه "روحی" در زبان فارسی به معنای مربوط به روح یا جنبههایی از وجود انسان که به روح مرتبط است، به کار میرود. در زیر به برخی از قواعد و نکات نگارشی مربوط به این کلمه اشاره میشود: جنس کلمه: "روحی" به صورت صفت به کار میرود و میتواند با اسمهایی که به روح، احساسات و یا جنبههای معنوی ارتباط دارند، همراه شود (مثلاً "حال روحی" یا "وضعیت روحی"). نحوه استفاده: کلمه "روحی" معمولاً به عنوان صفت در جمله به کار میرود و میتواند توصیفات بیشتری به دنبال داشته باشد. مثلاً: جمع و مفرد: "روحی" به صورت جمع در زبان فارسی به "روحیها" تغییر مییابد. البته، در کاربردهای معمولی بیشتر به صورت مفرد آمده و در صورت لزوم میتوان از آن به صورت جمع استفاده کرد. به طور کلی، "روحی" یک کلمه بسیار کاربردی در زبان فارسی است که در زمینههای مختلفی از جمله روانشناسی، فلسفه و ادبیات معنا و مفهوم خاص خود را دارد.
حالات روحي .
1- روحاني، معنوي
2- رواني
مادي
spiritual, mental, moral, psychic, intrinsic, inner, spectral, numinous, supersensible, supersubstantial, soul
روحي
manevi
spirituel
spirituell
espiritual
spirituale
معنوی، روحانی، فکری، غیر مادی، مربوط به روح و جان یا اراده، روانی، مغزی، دماغی، اخلاقی، وابسته بعلم اخلاق، ذهنی، واسطه، ذاتی، باطنی، حقیقی، طبیعی، داخلی، درونی، تویی، خودمانی، طیفی، خیالی، روح مانند، مقدس، ماوراءالطبیعه، اسرار امیز، ماوراء محسوسات، مافوق احساس، ماوراء عالم حواس، مافوق وجود یا جوهر مادی، روح