روم
licenseمعنی کلمه روم
معنی واژه روم
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | face, top, superficies, visage, rome | ||
عربی | وجه، سطح، ملامح، مظهر، سحنة، مخادع، شخصية بارزة، هيئة، مظهر خارجي، نهاية نفق المنجم، وقاحة، كسا، تقنع، غطى، قابل، طلب إلى، اتجه، واجه، أدار وجهه | ||
ترکی | roma | ||
فرانسوی | rome | ||
آلمانی | rom | ||
اسپانیایی | roma | ||
ایتالیایی | roma | ||
مرتبط | چهره، صورت، رو، وجه، قیافه، قبال، بالا، تاپ، راس، نوک، قله، اوج، روکار، نما، جبهه، سطح، رخسار، منظر، سیما، رخ | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "روم" در فارسی میتواند به چند معنا اشاره داشته باشد. در واقع، این واژه معمولاً به "روم باستان" (به عنوان بخشی از تاریخ باستانی) یا به "روم" به معنای کشور ایتالیا (در زبانهای دیگر) یا در برخی موارد به اصطلاحات فرهنگی و سیاسی مربوط شود. در استفاده نگارشی، قواعد زیر باید مورد توجه قرار گیرد:
با رعایت این نکات، میتوان کلمه "روم" را به درستی در متون فارسی استفاده کرد. | ||
واژه | روم | ||
معادل ابجد | 246 | ||
تعداد حروف | 3 | ||
تلفظ | rum | ||
نقش دستوری | اسم خاص مکان | ||
ترکیب | (اسم) [مآخوذ از لاتینی] | ||
مختصات | (اِ.) | ||
آواشناسی | rum | ||
الگوی تکیه | S | ||
شمارگان هجا | 1 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی روم | ||
پخش صوت |
- 1 خواستن و جستن - 2 نرمه گوش کلمه "روم" در فارسی میتواند به چند معنا اشاره داشته باشد. در واقع، این واژه معمولاً به "روم باستان" (به عنوان بخشی از تاریخ باستانی) یا به "روم" به معنای کشور ایتالیا (در زبانهای دیگر) یا در برخی موارد به اصطلاحات فرهنگی و سیاسی مربوط شود. در استفاده نگارشی، قواعد زیر باید مورد توجه قرار گیرد: نقطهگذاری: در صورتی که کلمه "روم" در یک جمله قرار گیرد، باید طبق قوانین نگارشی فارسی و با توجه به نوع جمله (سوالی، خبری و...) از نشانههای نگارشی مناسب استفاده شود. مثلاً: نوشتار درست: این کلمه همیشه به همین شکل و بدون هیچ افزودنی نوشته میشود. بنابراین از نوشتن اشکال غلط خودداری کنید. حروف بزرگ و کوچک: در ابتدای جمله یا در نامهای رسمی میتوان از حرف بزرگ استفاده کرد: فعل و موضوع جمله: در جملات باید دقت شود که موضوع و فعل متناسب با یکدیگر انتخاب شوند: با رعایت این نکات، میتوان کلمه "روم" را به درستی در متون فارسی استفاده کرد.
face, top, superficies, visage, rome
وجه، سطح، ملامح، مظهر، سحنة، مخادع، شخصية بارزة، هيئة، مظهر خارجي، نهاية نفق المنجم، وقاحة، كسا، تقنع، غطى، قابل، طلب إلى، اتجه، واجه، أدار وجهه
roma
rome
rom
roma
roma
چهره، صورت، رو، وجه، قیافه، قبال، بالا، تاپ، راس، نوک، قله، اوج، روکار، نما، جبهه، سطح، رخسار، منظر، سیما، رخ