رها کردن
licenseمعنی کلمه رها کردن
معنی واژه رها کردن
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- ترك كردن، ول كردن 2- آزاد كردن، خلاص كردن، رهانيدن، نجات دادن | ||
انگلیسی | drop, abandon, unleash, release, liberate, leave, extricate, forsake, disentangle, let, disembarrass, unhook, uncork, unloose, forgo, loose, surrender, trigger, unbolt, unfasten, unfold, shoot, dispossess, hang off, unbend, uncouple, unfix, unhand, disencumber, to release | ||
عربی | قطرة، هبوط، تدهور، إبعاد، ترجل، جرعة دواء، جرعة شراب، حبة بونبون، حلية مدلاة، هبوط الأسعار، إنخفاض الحرارة، هبوط في الضغط، إسقاط بالمظلة، نزل ستارة المسرح، ترك، سقوط، انخفض، سقط، نزل، انسحب، وقع، تدنى، إنهار، هبط النهر، قطر، انحدر، يسقط | ||
مرتبط | انداختن، چکیدن، سقوط کردن، از قلم انداختن، ژوشیدن، تسلیم شدن، ترك گفتن، واگذار کردن، تبعید کردن، دل کندن، از بند باز کردن، منتشر ساختن، مرخص کردن، ازاد کردن، تجزیه کردن، گذاشتن، ترک کردن، رفتن، رهسپار شدن، عزیمت کردن، خلاصی بخشیدن، انکار کردن، پشت سرگذاشتن، ول کردن، از گیر در اوردن، باز کردن، اجازه دادن، اجاره دادن، اجاره رفتن، از گرفتاری خلاص کردن، از قلاب باز کردن، شل کردن، چوب پنبه بطری را بر داشتن، گشودن، ضعیف کردن، خودداری کردن از، چشم پوشیدن از، صرفنظر کردن از، شل و سست شدن، برطرف کردن، نرم و ازاد شدن، حل کردن، سبکبار کردن، سپردن، تحویل دادن، راه انداختن، ماشه کشیدن، اشکار کردن، اشکار شدن، فاش کردن، تاه چیزی را گشودن، زدن، پرتاب کردن، جوانه زدن، درکردن، گلوله زدن، از تصرف محروم کردن، دور کردن، بیرون کردن، خلع ید کردن، بی بهره کردن، پس زدن، راست کردن، جدا کردن، از قلاده باز کردن، باز شدن، از حالت زوجی خارج کردن، غیر ثابت کردن، از دست دادن، از دست باز کردن، از قید ازاد کردن | ||
واژه | رها کردن | ||
معادل ابجد | 480 | ||
تعداد حروف | 7 | ||
نوع | مصدر | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی رها کردن | ||
پخش صوت |
- 1 نجات دادن
خلاص گشتن (از قيد و بند) .
- 2 ول کردن آزاد گذاشتن .
1- ترك كردن، ول كردن
2- آزاد كردن، خلاص كردن، رهانيدن، نجات دادن
drop, abandon, unleash, release, liberate, leave, extricate, forsake, disentangle, let, disembarrass, unhook, uncork, unloose, forgo, loose, surrender, trigger, unbolt, unfasten, unfold, shoot, dispossess, hang off, unbend, uncouple, unfix, unhand, disencumber, to release
قطرة، هبوط، تدهور، إبعاد، ترجل، جرعة دواء، جرعة شراب، حبة بونبون، حلية مدلاة، هبوط الأسعار، إنخفاض الحرارة، هبوط في الضغط، إسقاط بالمظلة، نزل ستارة المسرح، ترك، سقوط، انخفض، سقط، نزل، انسحب، وقع، تدنى، إنهار، هبط النهر، قطر، انحدر، يسقط
انداختن، چکیدن، سقوط کردن، از قلم انداختن، ژوشیدن، تسلیم شدن، ترك گفتن، واگذار کردن، تبعید کردن، دل کندن، از بند باز کردن، منتشر ساختن، مرخص کردن، ازاد کردن، تجزیه کردن، گذاشتن، ترک کردن، رفتن، رهسپار شدن، عزیمت کردن، خلاصی بخشیدن، انکار کردن، پشت سرگذاشتن، ول کردن، از گیر در اوردن، باز کردن، اجازه دادن، اجاره دادن، اجاره رفتن، از گرفتاری خلاص کردن، از قلاب باز کردن، شل کردن، چوب پنبه بطری را بر داشتن، گشودن، ضعیف کردن، خودداری کردن از، چشم پوشیدن از، صرفنظر کردن از، شل و سست شدن، برطرف کردن، نرم و ازاد شدن، حل کردن، سبکبار کردن، سپردن، تحویل دادن، راه انداختن، ماشه کشیدن، اشکار کردن، اشکار شدن، فاش کردن، تاه چیزی را گشودن، زدن، پرتاب کردن، جوانه زدن، درکردن، گلوله زدن، از تصرف محروم کردن، دور کردن، بیرون کردن، خلع ید کردن، بی بهره کردن، پس زدن، راست کردن، جدا کردن، از قلاده باز کردن، باز شدن، از حالت زوجی خارج کردن، غیر ثابت کردن، از دست دادن، از دست باز کردن، از قید ازاد کردن