زشت
licenseمعنی کلمه زشت
معنی واژه زشت
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- بدريخت، بدشكل، بدمنظر، بدهيكل، بي ريخت، كريه، كريه المنظر 2- پچل، بد، سوء، مذموم 3- ذميمه، ركيك، سخيف، شنيع، فاحش، قبيح، مستهجن، مكروه 4- ناپسند، نازيبا، نفرت انگيز، نكوهيده، ننگين | ||
متضاد | قشنگ | ||
انگلیسی | ugly, hideous, bad, obscene, bawdy, heinous, dirty, abominable, nefarious, disgusting, horrid, offensive, nasty, abhorrent, homely, awkward, ungainly, gross, uncouth, invidious, rude, flagrant, awry, scurrilous, execrable, unfavorable, unhandsome, unpleasant, backhand, black, contumelious, fulsome, gash, maladroit, pocky, ungraceful, ham-fisted, ham-handed, heavy-handed, ill-favored, ill-favoured, unfavourable | ||
عربی | قبيح، بشع، شنيع، كريه، فظيع، مزعج، مكروه | ||
ترکی | Çirkin | ||
فرانسوی | laid | ||
آلمانی | hässlich | ||
اسپانیایی | feo | ||
ایتالیایی | brutto | ||
مرتبط | کریه، بی قواره، ترسناک، مهیب، بد گل، شنیع، مخوف، سهمگین، زننده، خراب، مضر، نامساعد، فاسد، موهن، قبیح، بی عفت، هرزه، مربوط به جاکشی، فجیع، شریر، تاثر اور، کثیف، پلید، چرک، چرکین، پرخش، منفور، مکروه، خبیی، نابکار، بدکار، منزجر کننده، نفرت انگیز، نامطبوع، سهمناک، مهاجم، متجاوز، اهنانت اور، رنجاننده، تند و زننده، منزجر، مغایر، نا سازگار، ساده، مثل خانه، خودمانی وصمیمانه، فاقد جمال، بی دست و پا، ناشی، غیر استادانه، بی لطافت، خامکار، بی حاصل، بدون سود، زمخت و غیرجذاب، بی لطف، ناازموده، درشت، بزرگ، زمخت، انبوه، شرم اور، ناهنجار، ژولیده، ناسترده، حسودانه، بی ادب، خشن، گستاخ، تجاوز به عصمت، خشن در رفتار، وقیح، برملا، انگشت نما، اشکار، چپ چپ، منحرف، غلط، بدشکل، مورب، فحاش، خارج ازاخلاق، بد دهن، ناسزا گو، نا مطلوب، بد قیافه، نامیمون، نا مناسب، ناصواب، نا زیبا، ناخوشایند، ناگوار، ناخوش آیند، سیاه، مشکی، سیاه رنگ، تیره، تاریک، اهانت کننده، جسورانه، ننگین، اغراق امیز، شهوانی، فراوان، مفصل، عاقل، بد منظر، زیرک، خوش لباس، بی مهارت، ابلهای، وابسته به ابله، مجدر، خالی از لطف، سنگین دست، خام دست، غیر جذاب، بد برخورد، دارای صورت ناهنجار و زننده، نگون بخت | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "زشت" در زبان فارسی به معنی ناهنجار، ناپسند یا ناخوشایند است و در موارد مختلفی میتواند به کار رود. برای استفاده درست و نگارشی از این کلمه، به نکات زیر توجه کنید:
با رعایت این نکات میتوانید بهخوبی از کلمه "زشت" و ترکیبات آن در نوشتار و گفتار استفاده کنید. | ||
واژه | زشت | ||
معادل ابجد | 707 | ||
تعداد حروف | 3 | ||
تلفظ | zešt | ||
نقش دستوری | صفت | ||
ترکیب | (صفت) [پهلوی: zešt] | ||
مختصات | (زِ شْ) [ په . ] (ص .) | ||
آواشناسی | zeSt | ||
الگوی تکیه | S | ||
شمارگان هجا | 1 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی زشت | ||
پخش صوت |
بد شکل، بدگل، ناهموار، زبون، درشت کلمه "زشت" در زبان فارسی به معنی ناهنجار، ناپسند یا ناخوشایند است و در موارد مختلفی میتواند به کار رود. برای استفاده درست و نگارشی از این کلمه، به نکات زیر توجه کنید: موارد کاربرد: ترکیب با سایر کلمات: نقشهای دستوری: قوانين صرف و نحو: نکات نگارشی: با رعایت این نکات میتوانید بهخوبی از کلمه "زشت" و ترکیبات آن در نوشتار و گفتار استفاده کنید.
1- بدريخت، بدشكل، بدمنظر، بدهيكل، بي ريخت، كريه، كريه المنظر
2- پچل، بد، سوء، مذموم
3- ذميمه، ركيك، سخيف، شنيع، فاحش، قبيح، مستهجن، مكروه
4- ناپسند، نازيبا، نفرت انگيز، نكوهيده، ننگين
قشنگ
ugly, hideous, bad, obscene, bawdy, heinous, dirty, abominable, nefarious, disgusting, horrid, offensive, nasty, abhorrent, homely, awkward, ungainly, gross, uncouth, invidious, rude, flagrant, awry, scurrilous, execrable, unfavorable, unhandsome, unpleasant, backhand, black, contumelious, fulsome, gash, maladroit, pocky, ungraceful, ham-fisted, ham-handed, heavy-handed, ill-favored, ill-favoured, unfavourable
قبيح، بشع، شنيع، كريه، فظيع، مزعج، مكروه
Çirkin
laid
hässlich
feo
brutto
کریه، بی قواره، ترسناک، مهیب، بد گل، شنیع، مخوف، سهمگین، زننده، خراب، مضر، نامساعد، فاسد، موهن، قبیح، بی عفت، هرزه، مربوط به جاکشی، فجیع، شریر، تاثر اور، کثیف، پلید، چرک، چرکین، پرخش، منفور، مکروه، خبیی، نابکار، بدکار، منزجر کننده، نفرت انگیز، نامطبوع، سهمناک، مهاجم، متجاوز، اهنانت اور، رنجاننده، تند و زننده، منزجر، مغایر، نا سازگار، ساده، مثل خانه، خودمانی وصمیمانه، فاقد جمال، بی دست و پا، ناشی، غیر استادانه، بی لطافت، خامکار، بی حاصل، بدون سود، زمخت و غیرجذاب، بی لطف، ناازموده، درشت، بزرگ، زمخت، انبوه، شرم اور، ناهنجار، ژولیده، ناسترده، حسودانه، بی ادب، خشن، گستاخ، تجاوز به عصمت، خشن در رفتار، وقیح، برملا، انگشت نما، اشکار، چپ چپ، منحرف، غلط، بدشکل، مورب، فحاش، خارج ازاخلاق، بد دهن، ناسزا گو، نا مطلوب، بد قیافه، نامیمون، نا مناسب، ناصواب، نا زیبا، ناخوشایند، ناگوار، ناخوش آیند، سیاه، مشکی، سیاه رنگ، تیره، تاریک، اهانت کننده، جسورانه، ننگین، اغراق امیز، شهوانی، فراوان، مفصل، عاقل، بد منظر، زیرک، خوش لباس، بی مهارت، ابلهای، وابسته به ابله، مجدر، خالی از لطف، سنگین دست، خام دست، غیر جذاب، بد برخورد، دارای صورت ناهنجار و زننده، نگون بخت