زور
licenseمعنی کلمه زور
معنی واژه زور
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- اجبار، تعدي، جبر، عنف، فشار، قسر 2- توان، قدرت، طاقت، قوت، قوه، نيرو | ||
انگلیسی | force, power, violence, strength, might, strain, dint, pressure, push, vigor, thrust, energy, vim, vis, tuck, hustle, stunt, vivacity, zing, zip, vigour, forces | ||
عربی | فرض، تجبر، اضطر، كره، دفع بالقوة، شق طريقه بالقوة، اغتصب، إنتزع عنوة، توغل، سرع، قوة، إكراه، نفاذ، جيش، عنف، سريان مفعول، ضغط، قهر، عظمة، قوة منظمة، بطش | ||
ترکی | güç | ||
فرانسوی | forcer | ||
آلمانی | gewalt | ||
اسپانیایی | fuerza | ||
ایتالیایی | forza | ||
مرتبط | نیرو، تحمیل، قوا، شدت، برق، اقتدار، خشونت، ستم، بی حرمتی، تندی، استحکام، توانایی، دوام، انرژی، نژاد، کشش، تقلا، کوشش، کشیدگی عضله، تو رفتگی، ضربت، گودی، پرس، سنگینی، مضیقه، ضغطه، هل، فشار با سر، فشاربجلو، تنه، نیرومندی، نیروی پرتاب، فشار موتور، سخمه، کارمایه، قوه فعلیه، پیچ، شیرینی مربا، چین، تاه، بالازدگی، بالازنی، تکان، شتاب، شیرین کاری، شاهکار، نشاط، چالاکی، نیروی حیاتی، خوش مشربی، خوش طبعی، گرمی، جیغ شدید و تند، صدایی شبیه جیغ، زیپ | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "زور" در زبان فارسی به معنی قدرت، توانایی یا نیروی فیزیکی است و میتواند در ترکیبهای مختلف به کار رود. در زیر برخی از قواعد و نکات نگارشی مرتبط با این کلمه آورده شده است:
با توجه به موارد بالا، میتوان کلمه "زور" را به درستی در جملات و متون به کار برد و از آن بهرهمند شد. | ||
واژه | زور | ||
معادل ابجد | 213 | ||
تعداد حروف | 3 | ||
تلفظ | zavar | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) [قدیمی] | ||
مختصات | (اِ.) | ||
آواشناسی | zur | ||
الگوی تکیه | S | ||
شمارگان هجا | 1 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی زور | ||
پخش صوت |
توانائي، قوه ، قدرت، نيرو کلمه "زور" در زبان فارسی به معنی قدرت، توانایی یا نیروی فیزیکی است و میتواند در ترکیبهای مختلف به کار رود. در زیر برخی از قواعد و نکات نگارشی مرتبط با این کلمه آورده شده است: استفاده در جملات: ترکیبها و اصطلاحات: قافیه: نکات نگارشی: با توجه به موارد بالا، میتوان کلمه "زور" را به درستی در جملات و متون به کار برد و از آن بهرهمند شد.
1- اجبار، تعدي، جبر، عنف، فشار، قسر
2- توان، قدرت، طاقت، قوت، قوه، نيرو
force, power, violence, strength, might, strain, dint, pressure, push, vigor, thrust, energy, vim, vis, tuck, hustle, stunt, vivacity, zing, zip, vigour, forces
فرض، تجبر، اضطر، كره، دفع بالقوة، شق طريقه بالقوة، اغتصب، إنتزع عنوة، توغل، سرع، قوة، إكراه، نفاذ، جيش، عنف، سريان مفعول، ضغط، قهر، عظمة، قوة منظمة، بطش
güç
forcer
gewalt
fuerza
forza
نیرو، تحمیل، قوا، شدت، برق، اقتدار، خشونت، ستم، بی حرمتی، تندی، استحکام، توانایی، دوام، انرژی، نژاد، کشش، تقلا، کوشش، کشیدگی عضله، تو رفتگی، ضربت، گودی، پرس، سنگینی، مضیقه، ضغطه، هل، فشار با سر، فشاربجلو، تنه، نیرومندی، نیروی پرتاب، فشار موتور، سخمه، کارمایه، قوه فعلیه، پیچ، شیرینی مربا، چین، تاه، بالازدگی، بالازنی، تکان، شتاب، شیرین کاری، شاهکار، نشاط، چالاکی، نیروی حیاتی، خوش مشربی، خوش طبعی، گرمی، جیغ شدید و تند، صدایی شبیه جیغ، زیپ