سان
licenseمعنی کلمه سان
معنی واژه سان
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- روش، طرز، گونه، نمط 2- رژه، مارش، مشق 3- قرين، مانند، مثل 4- رسم، قاعده، قانون 5- پاره، حصه 6- خوي، عادت | ||
انگلیسی | way, manner, parade, how, inspection, ostentatious show, -like, like, sun | ||
عربی | طريق، اتجاه، سبيل، أسلوب، شكل، نهج، ناحية، فرصة، عادات، مسلك، ممر، تقدم، مجاز، نطاق، طريقة مميزة، حالة، محلة، السمت | ||
ترکی | san | ||
فرانسوی | san | ||
آلمانی | san | ||
اسپانیایی | san | ||
ایتالیایی | san | ||
مرتبط | راه، مسیر، طریق، نحو، چگونگی، رفتار، طریقه، نمایش، تظاهرات، جلوه، میدان رژه، متد، بازرسی، معاینه، تفتیش، بازدید، سرکشی، چون، چنان، چنانکه | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "سان" در زبان فارسی به عنوان یک پسوند برای بیان واحدهای اندازهگیری و همچنین برای اشاره به مقایسه و تشابه به کار میرود. در زیر به برخی از کاربردها و قواعد نگارشی مربوط به این کلمه اشاره میکنیم:
با توجه به این نکات، میتوان استفاده صحیح و مؤثر از کلمه "سان" را در نگارشهای مختلف تجربه کرد. | ||
واژه | سان | ||
معادل ابجد | 111 | ||
تعداد حروف | 3 | ||
تلفظ | sān | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (پسوند) [مخففِ ستان] [قدیمی] | ||
مختصات | (اِ.) | ||
آواشناسی | sAn | ||
الگوی تکیه | S | ||
شمارگان هجا | 1 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی سان | ||
پخش صوت |
عادت، روش، کلمه "سان" در زبان فارسی به عنوان یک پسوند برای بیان واحدهای اندازهگیری و همچنین برای اشاره به مقایسه و تشابه به کار میرود. در زیر به برخی از کاربردها و قواعد نگارشی مربوط به این کلمه اشاره میکنیم: کاربرد به عنوان پسوند: کاربرد در مقایسه و تشابه: نگارش: با توجه به این نکات، میتوان استفاده صحیح و مؤثر از کلمه "سان" را در نگارشهای مختلف تجربه کرد.
عرض لشکر و از سپاه بازديد کردن و بمعني نظير و
مانند هم ميباشد
1- روش، طرز، گونه، نمط
2- رژه، مارش، مشق
3- قرين، مانند، مثل
4- رسم، قاعده، قانون
5- پاره، حصه
6- خوي، عادت
way, manner, parade, how, inspection, ostentatious show, -like, like, sun
طريق، اتجاه، سبيل، أسلوب، شكل، نهج، ناحية، فرصة، عادات، مسلك، ممر، تقدم، مجاز، نطاق، طريقة مميزة، حالة، محلة، السمت
san
san
san
san
san
راه، مسیر، طریق، نحو، چگونگی، رفتار، طریقه، نمایش، تظاهرات، جلوه، میدان رژه، متد، بازرسی، معاینه، تفتیش، بازدید، سرکشی، چون، چنان، چنانکه