سبز
licenseمعنی کلمه سبز
معنی واژه سبز
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | صفت، اخضر، خضرا، تازه، تر، خرم، شاداب ، شاد، خرم ، شمشير، خنجر ، بنگ ، سبزه، سبزه چهره، گندم گون، اسمر ، معشوق | ||
متضاد | احمر پژمرده، خشكيده 1- شاد، خرم 2- شمشير، خنجر 3- بنگ 4- سبزه، سبزه چهره، گندم گون، اسمر 5- معشوق | ||
انگلیسی | green, fresh, blooming, immature, viridescent, unripe | ||
عربی | أخضر، مخضر، ساذج، قليل الخبرة، غض، اللون الأخضر، خضرة، خضار، بستان أخضر، أوراق نبات يزين بها | ||
ترکی | yeşil | ||
فرانسوی | vert | ||
آلمانی | grün | ||
اسپانیایی | verde | ||
ایتالیایی | verde | ||
مرتبط | خام، نارس، بی تجربه، شیرین، تر و تازه، تازه نفس، سرد، گل دار، شکوفه دهنده، غنا، نا بالغ، رشد نیافته، نا بهنگام، مایل به سبز، سبز مانند، سبز رنگ، کال، زود رس | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "سبز" در زبان فارسی به رنگی اشاره دارد که معمولاً با گیاهان و طبیعت مرتبط است. در زیر به برخی از قواعد و نکات نگارشی و معنایی مرتبط با این کلمه اشاره میکنیم: 1. استفاده در جملات:
2. قواعد صرف و نحو:
3. ترکیبات:
4. استفاده مجازی:
5. نگارش:
6. هممعنایها:
با این نکات، میتوانید بهتر از کلمه "سبز" در نوشتار و گفتار خود استفاده کنید. | ||
واژه | سبز | ||
معادل ابجد | 69 | ||
تعداد حروف | 3 | ||
تلفظ | sabz | ||
نوع | صفت | ||
نقش دستوری | صفت | ||
ترکیب | (صفت) | ||
مختصات | (سَ) [ په . ] (ص .) | ||
آواشناسی | sabz | ||
الگوی تکیه | S | ||
شمارگان هجا | 1 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی سبز | ||
پخش صوت |
- 1 هر چيز که رنگ آن مانند کلمه "سبز" در زبان فارسی به رنگی اشاره دارد که معمولاً با گیاهان و طبیعت مرتبط است. در زیر به برخی از قواعد و نکات نگارشی و معنایی مرتبط با این کلمه اشاره میکنیم: با این نکات، میتوانید بهتر از کلمه "سبز" در نوشتار و گفتار خود استفاده کنید.
علف و برگهاي درخت در فصل بهار باشد .
توضيح سبز يکي از رنگهاي فرعي است ولي
در عکاسي اصلي است و آن رنگي است که از
ترکيب دو رنگ اصلي زرد و آبي بدست آيد .
يا سبز سير . اگر زرد و آبي بسيار سير را
با هم مخلوط کنند سبز سير به دست آيد .
يا سبز علفي . اگر زرد و آبي را طوري
مخلوط کنند که زرد آن بيشتر باشد علفي
ميشود . - 2 شاداب تر و تازه (درخت و
جز آن) مقابل خشک . - 3 شمشير . - 4 خنجر
- 5 سبز چهره . - 6 معشوق . يا خط سبز .
موي اندک که بر پشت لب و روي نوجوانان
روييده شود .
صفت، اخضر، خضرا، تازه، تر، خرم، شاداب ، شاد، خرم ، شمشير، خنجر ، بنگ ، سبزه، سبزه چهره، گندم گون، اسمر ، معشوق
احمر پژمرده، خشكيده
1- شاد، خرم
2- شمشير، خنجر
3- بنگ
4- سبزه، سبزه چهره، گندم گون، اسمر
5- معشوق
green, fresh, blooming, immature, viridescent, unripe
أخضر، مخضر، ساذج، قليل الخبرة، غض، اللون الأخضر، خضرة، خضار، بستان أخضر، أوراق نبات يزين بها
yeşil
vert
grün
verde
verde
خام، نارس، بی تجربه، شیرین، تر و تازه، تازه نفس، سرد، گل دار، شکوفه دهنده، غنا، نا بالغ، رشد نیافته، نا بهنگام، مایل به سبز، سبز مانند، سبز رنگ، کال، زود رس1. استفاده در جملات:
2. قواعد صرف و نحو:
3. ترکیبات:
4. استفاده مجازی:
5. نگارش:
6. هممعنایها: