license
98
1667
100
معنی کلمه سزا معنی واژه سزا اطلاعات بیشتر واژه
مترادف
1- جزا، عقوبت، قصاص، گوشمال، مجازات
2- تقاص، تلافي
3- سزاوار، شايسته، لايق
انگلیسی
reward, punishment, retribution, remuneration, requital, identify
عربی
مكافأة، كافأ، جائزة
ترکی
ceza
فرانسوی
châtiment
آلمانی
bestrafung
اسپانیایی
castigo
ایتالیایی
punizione
مرتبط
پاداش، جایزه، اجر، انعام، مزد، تنبیه، تادیب، گوشمالی، کیفر، تلافی، کیفری، پرداخت، ثواب، تاوان، عقبی
تشریح نگارشی
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)کلمه "سزا" در زبان فارسی به معانی مختلفی به کار میرود و از نظر نگارشی و دستوری نکات زیر قابل توجه است:
معنی : "سزا" به معنای حق، سزاواری، و یا مجازات برای عمل انجامشده است. میتوان آن را در جملات مختلف به کار برد.
جملات نمونه :
او به خاطر کارهایش سزا دارد.
هر انسانی باید به آنچه سزاوار است، دست یابد.
نکات نگارشی :
هنگام استفاده از "سزا" در جمله، باید به ساختار جمله توجه کنید. این کلمه معمولاً به عنوان اسم به کار میرود.
مانند سایر کلمات فارسی، "سزا" باید با توجه به قواعد مربوط به صرف و نحو جمله به کار رود.
قید و وصف :
"سزا" میتواند توصیف شود یا توسط قید و صفاتی مانند "بیشتر"، "کمتر"، و "بهترین" تقویت شود. مثلاً: "این رفتار او سزاوارترین عمل بود."
جایگاه در جمله :
کلمه "سزا" معمولاً در جایگاه مفعول یا مبتدای جمله قرار میگیرد، به ویژه زمانی که درباره حقوق یا مجازات صحبت میشود.
توجه به این نکات میتواند به بهبود نگارش و بیان شما در زبان فارسی کمک کند.
مثال برای واژه
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)البته! در اینجا چند مثال برای کلمه "سزا" در جمله آورده شده است:
او با تلاش زیاد به موفقیت رسید و این دستاورد را سزاوار خود میداند.
رفتار نیکوی او باعث شد که دیگران او را به عنوان فردی سزاوار احترام بشناسند.
معلم به دانشآموزانی که درس خود را به خوبی خوانده بودند، سزا داده و آنها را تشویق کرد.
او احساس میکرد که این شکست سزاوارش نبود و تلاش بیشتری میکند.
برای ترویج فرهنگ احترام، باید به دیگران سزا بدهیم و از رفتارهای ناپسند دوری کنیم.
اگر مثالهای بیشتری نیاز دارید یا موضوع خاصی مدنظرتان هست، لطفاً بفرمایید!
واژه
سزا
معادل ابجد
68
تعداد حروف
3
تلفظ
se(a)zā
نقش دستوری
اسم
ترکیب
(اسم) [پهلوی: sačāk]
مختصات
(س )
آواشناسی
sezA
الگوی تکیه
WS
شمارگان هجا
2
منبع
فرهنگ فارسی هوشیار
نمایش تصویر
معنی سزا پخش صوت
فرهنگ فارسی هوشیار معنی لايق، سزاوار، درخورمترادف 1- جزا، عقوبت، قصاص، گوشمال، مجازات
2- تقاص، تلافي
3- سزاوار، شايسته، لايقانگلیسی reward, punishment, retribution, remuneration, requital, identifyعربی مكافأة، كافأ، جائزةترکی cezaفرانسوی châtimentآلمانی bestrafungاسپانیایی castigoایتالیایی punizioneمرتبط پاداش، جایزه، اجر، انعام، مزد، تنبیه، تادیب، گوشمالی، کیفر، تلافی، کیفری، پرداخت، ثواب، تاوان، عقبیتشریح نگارش (هوش مصنوعی)کلمه "سزا" در زبان فارسی به معانی مختلفی به کار میرود و از نظر نگارشی و دستوری نکات زیر قابل توجه است:
معنی : "سزا" به معنای حق، سزاواری، و یا مجازات برای عمل انجامشده است. میتوان آن را در جملات مختلف به کار برد.
جملات نمونه :
او به خاطر کارهایش سزا دارد.
هر انسانی باید به آنچه سزاوار است، دست یابد.
نکات نگارشی :
هنگام استفاده از "سزا" در جمله، باید به ساختار جمله توجه کنید. این کلمه معمولاً به عنوان اسم به کار میرود.
مانند سایر کلمات فارسی، "سزا" باید با توجه به قواعد مربوط به صرف و نحو جمله به کار رود.
قید و وصف :
"سزا" میتواند توصیف شود یا توسط قید و صفاتی مانند "بیشتر"، "کمتر"، و "بهترین" تقویت شود. مثلاً: "این رفتار او سزاوارترین عمل بود."
جایگاه در جمله :
کلمه "سزا" معمولاً در جایگاه مفعول یا مبتدای جمله قرار میگیرد، به ویژه زمانی که درباره حقوق یا مجازات صحبت میشود.
توجه به این نکات میتواند به بهبود نگارش و بیان شما در زبان فارسی کمک کند.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)البته! در اینجا چند مثال برای کلمه "سزا" در جمله آورده شده است:
او با تلاش زیاد به موفقیت رسید و این دستاورد را سزاوار خود میداند.
رفتار نیکوی او باعث شد که دیگران او را به عنوان فردی سزاوار احترام بشناسند.
معلم به دانشآموزانی که درس خود را به خوبی خوانده بودند، سزا داده و آنها را تشویق کرد.
او احساس میکرد که این شکست سزاوارش نبود و تلاش بیشتری میکند.
برای ترویج فرهنگ احترام، باید به دیگران سزا بدهیم و از رفتارهای ناپسند دوری کنیم.
اگر مثالهای بیشتری نیاز دارید یا موضوع خاصی مدنظرتان هست، لطفاً بفرمایید!
جعبه لام تا کام وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.
تبلیغات توضیحی
عرشیان از کجا شروع کنم ؟ تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر
تبلیغات تصویری