سطح
license
98
1667
100
معنی کلمه سطح
معنی واژه سطح
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | روي، رويه، بام، مساحت ، حد، ميزان ، جنبه، سياق ، صحن، محوطه ، پهنا، گستره، عرصه، پهنه ، قشر | ||
متضاد | عمق حجم 1- حد، ميزان 2- جنبه، سياق 3- صحن، محوطه 4- پهنا، گستره، عرصه، پهنه 5- قشر | ||
انگلیسی | level, surface, area, plane, face, external, superficies | ||
عربی | مستوى، صعيد، شاقول، ميزان البناء، مسواة المساح، قياس التفاوت في الأرتفاع، أفقي، مسطح، أمين، متساوى الجهد، رزين، هدم، قاس الإرتفاع، سوى الأرض، صوب البندقية، مهد | ||
مرتبط | میزان، تراز، سویه، هم تراز، سطح برابر، رویه، بیرون، نما، ناحیه، منطقه، مساحت، حوزه، پهنه، هواپیما، صفحه، پرواز، سطح تراز، جهش شبیه پرواز، چهره، صورت، رو، وجه، قیافه، روکار، جبهه | ||
واژه | سطح | ||
معادل ابجد | 77 | ||
تعداد حروف | 3 | ||
تلفظ | sath | ||
ترکیب | (اسم) [عربی، جمع: سطوح] | ||
مختصات | (سَ طْ) [ ع . ] (اِ.) | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی سطح | ||
پخش صوت |
گستردن، پهن نمودن چيزي را
روي، رويه، بام، مساحت ، حد، ميزان ، جنبه، سياق ، صحن، محوطه ، پهنا، گستره، عرصه، پهنه ، قشر
عمق حجم
1- حد، ميزان
2- جنبه، سياق
3- صحن، محوطه
4- پهنا، گستره، عرصه، پهنه
5- قشر
level, surface, area, plane, face, external, superficies
مستوى، صعيد، شاقول، ميزان البناء، مسواة المساح، قياس التفاوت في الأرتفاع، أفقي، مسطح، أمين، متساوى الجهد، رزين، هدم، قاس الإرتفاع، سوى الأرض، صوب البندقية، مهد
میزان، تراز، سویه، هم تراز، سطح برابر، رویه، بیرون، نما، ناحیه، منطقه، مساحت، حوزه، پهنه، هواپیما، صفحه، پرواز، سطح تراز، جهش شبیه پرواز، چهره، صورت، رو، وجه، قیافه، روکار، جبهه