سکته
licenseمعنی کلمه سکته
معنی واژه سکته
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- ايست(قلبي، مغزي)، فجاه، 2- توقف، درنگ، سكوت، صمت، مكث، وقفه 3- آسيب، لطمه | ||
انگلیسی | infarct, heart attack, apoplexy, halt, rupture of heart, stroke | ||
عربی | احتشاء، سدادة | ||
ترکی | felç | ||
فرانسوی | accident vasculaire cérébral | ||
آلمانی | schlaganfall | ||
اسپانیایی | ataque | ||
ایتالیایی | colpo | ||
مرتبط | دچار انفارکتوس، سکتهء ناقص، ایست، مکی | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه «سکته» در زبان فارسی میتواند به معانی مختلفی اشاره داشته باشد، از جمله در زمینه پزشکی، ادبیات، و زبانشناسی. اصول و قواعد نگارشی مرتبط با این کلمه به شرح زیر است:
به طور کلی، رعایت نکات نگارشی و معنایی در نوشتار یا گفتار با کلمه «سکته» باعث میشود پیام بهدرستی منتقل شده و از بروز سوء تفاهمها جلوگیری شود. | ||
واژه | سکته | ||
معادل ابجد | 485 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | se(a)kte | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم مصدر) [عربی: سَکتَة] | ||
مختصات | (سَ تَ یا تِ) [ ع . سکتة ] | ||
آواشناسی | sekte | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی سکته | ||
پخش صوت |
مرضي که حس و حرکت در تن زائل شود و مريض چنان کلمه «سکته» در زبان فارسی میتواند به معانی مختلفی اشاره داشته باشد، از جمله در زمینه پزشکی، ادبیات، و زبانشناسی. اصول و قواعد نگارشی مرتبط با این کلمه به شرح زیر است: استفاده از علامتها: وقتی «سکته» به عنوان یک پدیده پزشکی مورد استفاده قرار میگیرد، بهتر است به شکل صحیح و روشن آن را توضیح دهید. برای نمونه: «سکته مغزی» یا «سکته قلبی». به کار بردن واژهها در جملات: در جملات باید اطمینان حاصل شود که کلمه «سکته» در سیاق مناسب قرار دارد. به عنوان مثال: «او بعد از سکته نیاز به درمان فوری داشت.» نکات نگارشی: ترکیبات و جملات مرتبط: میتوان برای بیان مفاهیم مختلف از ترکیبهای متفاوتی استفاده کرد. به عنوان مثال: به طور کلی، رعایت نکات نگارشی و معنایی در نوشتار یا گفتار با کلمه «سکته» باعث میشود پیام بهدرستی منتقل شده و از بروز سوء تفاهمها جلوگیری شود.
نمايد که مرده است،
بيماريي که به سبب شدت کامل در بطون دماغ و مجاري
روح اعضاء صاحب آن از حس و حرکت معطل گردد
1- ايست(قلبي، مغزي)، فجاه،
2- توقف، درنگ، سكوت، صمت، مكث، وقفه
3- آسيب، لطمه
infarct, heart attack, apoplexy, halt, rupture of heart, stroke
احتشاء، سدادة
felç
accident vasculaire cérébral
schlaganfall
ataque
colpo
دچار انفارکتوس، سکتهء ناقص، ایست، مکی