سوا کردن
license
98
1667
100
معنی کلمه سوا کردن
معنی واژه سوا کردن
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- جدا كردن 2- از هم جدا كردن 3- انتخاب كردن، برگزيدن، دست چين كردن | ||
انگلیسی | disassemble, divide, separate, detach, isolate, unlink, disconnect | ||
عربی | فك، فكك، تفكيك | ||
مرتبط | پیاده کردن، مجزا کردن، به هم ریختن، تقسیم کردن، جدا کردن، قسمت کردن، پخش کردن، بخش کردن، تفکیک کردن، اعزام کردن، منفرد کردن، در قرنطینه نگاهداشتن، تنها گذاردن، عایق دار کردن، از هم باز کردن، بندهای زنجیر را از هم باز کردن | ||
واژه | سوا کردن | ||
معادل ابجد | 341 | ||
تعداد حروف | 7 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی سوا کردن | ||
پخش صوت |
انتخاب کردن، جدا کردن
1- جدا كردن
2- از هم جدا كردن
3- انتخاب كردن، برگزيدن، دست چين كردن
disassemble, divide, separate, detach, isolate, unlink, disconnect
فك، فكك، تفكيك
پیاده کردن، مجزا کردن، به هم ریختن، تقسیم کردن، جدا کردن، قسمت کردن، پخش کردن، بخش کردن، تفکیک کردن، اعزام کردن، منفرد کردن، در قرنطینه نگاهداشتن، تنها گذاردن، عایق دار کردن، از هم باز کردن، بندهای زنجیر را از هم باز کردن