سوار
licenseمعنی کلمه سوار
معنی واژه سوار
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- راكب، سواره، شواليه، فارس، مركب نشين | ||
متضاد | پياده 1- نصب، مونتاژ، تعبيه 2- مسلط | ||
انگلیسی | horseman, cavalier, ride | ||
عربی | فارس، مربي الخيل، سائس الخيل | ||
ترکی | binici | ||
فرانسوی | cavalier | ||
آلمانی | fahrer | ||
اسپانیایی | jinete | ||
ایتالیایی | cavaliere | ||
مرتبط | اسب سوار، سوار کار، معتاد به اسب دوانی، شوالیه | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "سوار" در زبان فارسی به معنای کسی است که بر مرکبی نشسته یا سوار بر چیزی است. در اینجا به برخی از قواعد نگارشی و نحوه استفاده از این کلمه اشاره میکنم:
با رعایت این نکات میتوانید به درستی از کلمه "سوار" در متنهای فارسی استفاده کنید. | ||
مثال برای واژه | مثال برای واژه (هوش مصنوعی) البته! در ادامه چند مثال برای استفاده از کلمه "سوار" در جمله آورده شده است:
اگر نیاز به مثالهای بیشتری دارید، لطفاً بفرمایید! | ||
واژه | سوار | ||
معادل ابجد | 267 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | sevār | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) [جمع: اَسوِرَة و اَساوِر و اَساوِرَة] ‹اسوار› | ||
مختصات | (عا.) | ||
آواشناسی | savAr | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی سوار | ||
پخش صوت |
راکب، کسي که بر روي اسب و ستوران ديگر نشيند کلمه "سوار" در زبان فارسی به معنای کسی است که بر مرکبی نشسته یا سوار بر چیزی است. در اینجا به برخی از قواعد نگارشی و نحوه استفاده از این کلمه اشاره میکنم: استفاده به عنوان اسم: "سوار" به عنوان اسم به دلیل سادگی و رایج بودن میتواند به شکل زیر استفاده شود: ترکیب با افعال: "سوار" معمولاً با افعالی مانند "شدن"، "رفتن" و "نشستن" ترکیب میشود: قید: "سوار" میتواند به عنوان یک قید هم در جملات استفاده شود: نحوه نوشتار: در نوشتن کلمه "سوار"، به قوانین املایی توجه کنید. حروف باید به درستی و بدون اشتباه تایپی نوشته شوند. با رعایت این نکات میتوانید به درستی از کلمه "سوار" در متنهای فارسی استفاده کنید. البته! در ادامه چند مثال برای استفاده از کلمه "سوار" در جمله آورده شده است: اگر نیاز به مثالهای بیشتری دارید، لطفاً بفرمایید!
1- راكب، سواره، شواليه، فارس، مركب نشين
پياده
1- نصب، مونتاژ، تعبيه
2- مسلط
horseman, cavalier, ride
فارس، مربي الخيل، سائس الخيل
binici
cavalier
fahrer
jinete
cavaliere
اسب سوار، سوار کار، معتاد به اسب دوانی، شوالیه