شبح
license
98
1667
100
معنی کلمه شبح
معنی واژه شبح
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- روح، سايه، سياهي، 2- شخص، ذات | ||
انگلیسی | ghost, silhouette, specter, phantom, apparition, sprite, wraith, spectrum, spook, caddy, phantasm, eidolon, fantom, phantasma, simulacrum, target, umbra, caddie | ||
عربی | شبح، روح، خيال، طيف، ظل، روح شريرة، زور | ||
ترکی | hayalet | ||
فرانسوی | fantôme | ||
آلمانی | geist | ||
اسپانیایی | fantasma | ||
ایتالیایی | fantasma | ||
مرتبط | خیال، جان، تجسم روح، ظاهر فریبنده، نیمرخ، محیط مریی، نقاشی سیاه یکدست، تخیل، وهم، خیال وفکر، هم، منظر، ظهور، تجسم، جن، روح مرده کمی قبل یا پس از مرگ، طیف، بینایی، رنگ های مریی در طیف بین، دیو، توپ تنیس، لو لو، چای دان، دانش اموز دانشکده افسری، پسر کهتر، تصویر ذهنی، حاصل خیال و وهم، تصور خام، تصویر خیالی، بت، چشم بندی، صورت خیالی، نمودناک، تمثال، شباهت وهمی، هدف، آماج، نشانگاه، نشان، تیر نشانه، سایه، نقطه تاریک | ||
واژه | شبح | ||
معادل ابجد | 310 | ||
تعداد حروف | 3 | ||
تلفظ | šabah | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) [عربی، جمع: اَشباح] | ||
مختصات | (شَ بَ) [ ع . ] (اِ.) | ||
آواشناسی | Sabah | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی شبح | ||
پخش صوت |
تن، کالبد، سياهي که از دور بنظر ميرسد
1- روح، سايه، سياهي،
2- شخص، ذات
ghost, silhouette, specter, phantom, apparition, sprite, wraith, spectrum, spook, caddy, phantasm, eidolon, fantom, phantasma, simulacrum, target, umbra, caddie
شبح، روح، خيال، طيف، ظل، روح شريرة، زور
hayalet
fantôme
geist
fantasma
fantasma
خیال، جان، تجسم روح، ظاهر فریبنده، نیمرخ، محیط مریی، نقاشی سیاه یکدست، تخیل، وهم، خیال وفکر، هم، منظر، ظهور، تجسم، جن، روح مرده کمی قبل یا پس از مرگ، طیف، بینایی، رنگ های مریی در طیف بین، دیو، توپ تنیس، لو لو، چای دان، دانش اموز دانشکده افسری، پسر کهتر، تصویر ذهنی، حاصل خیال و وهم، تصور خام، تصویر خیالی، بت، چشم بندی، صورت خیالی، نمودناک، تمثال، شباهت وهمی، هدف، آماج، نشانگاه، نشان، تیر نشانه، سایه، نقطه تاریک