شرط
licenseمعنی کلمه شرط
معنی واژه شرط
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | پيمان، عهد، قرار، نذر | ||
انگلیسی | condition, bet, if, clause, provision, reservation, proviso, term, stake, qualification, limitation, article, modality, agreement, vow | ||
عربی | حالة، شرط، حال، وضع حالة، ظرف حالة، كيف، عود، جعله في حالة جيدة، قرر، حدد | ||
ترکی | durum | ||
فرانسوی | condition | ||
آلمانی | zustand | ||
اسپانیایی | condición | ||
ایتالیایی | condizione | ||
مرتبط | وضعیت، حالت، حال، چگونگی، روزگار، موضوع شرط بندی، نذر، تصور، بند، ماده، جزء، قضیه، فصل، تهیه، تدارک، قوانین، ذخیره، کتمان، تقیه، احتیاط، قید، جمله شرطی، مدت، اصطلاح، دوره، شرایط، لفظ، گرو، میخ چوبی، سندان، ستون چوبي يا سنگي تزئيني، صلاحیت، توصیف، صفت، محدودیت، تحدید، محدود سازی، سابقه، مقاله، گفتار، فقره، کیفیت، ماهیت، عرضیت، توافق، قرارداد، موافقت، پیمان، معاهده، قول، عهد، سوگند | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "شرط" در زبان فارسی به معنی قید یا ملاکی است که بر اساس آن اتفاقی میافتد یا عملی انجام میشود. در ادامه به برخی از قواعد نگارشی و دستوری مرتبط با کلمه "شرط" اشاره میکنیم:
توجه به این قواعد میتواند به نگارش بهتر و صحیحتر کمک کند. اگر سوال خاصی در ارتباط با این کلمه یا استفاده از آن دارید، لطفاً بفرمایید. | ||
واژه | شرط | ||
معادل ابجد | 509 | ||
تعداد حروف | 3 | ||
تلفظ | šart | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) [عربی، جمع: شُرُوط] | ||
مختصات | (شَ) [ ع . ] (اِ.) | ||
آواشناسی | Sart | ||
الگوی تکیه | S | ||
شمارگان هجا | 1 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی شرط | ||
پخش صوت |
لازم گردانيدن، پيمان کردن، گرو بستن کلمه "شرط" در زبان فارسی به معنی قید یا ملاکی است که بر اساس آن اتفاقی میافتد یا عملی انجام میشود. در ادامه به برخی از قواعد نگارشی و دستوری مرتبط با کلمه "شرط" اشاره میکنیم: جنس و تعداد: استفاده در جملات شرطی: حضور در عبارات و ترکیبات: نقش گرامری: نحوه نوشتن: توجه به این قواعد میتواند به نگارش بهتر و صحیحتر کمک کند. اگر سوال خاصی در ارتباط با این کلمه یا استفاده از آن دارید، لطفاً بفرمایید.
پيمان، عهد، قرار، نذر
condition, bet, if, clause, provision, reservation, proviso, term, stake, qualification, limitation, article, modality, agreement, vow
حالة، شرط، حال، وضع حالة، ظرف حالة، كيف، عود، جعله في حالة جيدة، قرر، حدد
durum
condition
zustand
condición
condizione
وضعیت، حالت، حال، چگونگی، روزگار، موضوع شرط بندی، نذر، تصور، بند، ماده، جزء، قضیه، فصل، تهیه، تدارک، قوانین، ذخیره، کتمان، تقیه، احتیاط، قید، جمله شرطی، مدت، اصطلاح، دوره، شرایط، لفظ، گرو، میخ چوبی، سندان، ستون چوبي يا سنگي تزئيني، صلاحیت، توصیف، صفت، محدودیت، تحدید، محدود سازی، سابقه، مقاله، گفتار، فقره، کیفیت، ماهیت، عرضیت، توافق، قرارداد، موافقت، پیمان، معاهده، قول، عهد، سوگند