شغل
licenseمعنی کلمه شغل
معنی واژه شغل
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- پيشه، حرفه، سمت، كار، كسب، مقام، منصب 2- مشغله 3- ، اشتغال، خدمت، عمل، فعل، وظيفه | ||
انگلیسی | job, occupation, work, profession, position, post, vocation, office, trade, employ, metier, situation | ||
عربی | عمل، مهمة، شغل، منصب، مهنة، مركز منصب، نتاج، وضع، حالة، سمسرة، وظيفة، اشتغل، خدع، إستغل وظيفته | ||
ترکی | İş | ||
فرانسوی | emploi | ||
آلمانی | arbeit | ||
اسپانیایی | trabajo | ||
ایتالیایی | lavoro | ||
مرتبط | کار، ایوب، ساخت، امر، اشغال، تصرف، پیشه، وظیفه، عملیات، زحمت، اعتراف، اقرار، سوگند ملایم، موقعیت، مکان، موضع، جایگاه، پست، بسته پستی، پستخانه، حرفهای، احضار، دفتر، اداره، دفتر کار، تجارت، بازرگانی، داد و ستد، مبادله کالا، سرگرمی، کسب، رویه، وضعیت، وضع، حالت، حال | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "شغل" در زبان فارسی به معنای حرفه، کار، یا شغل مشخصی است که فرد در آن مشغول به فعالیت است. برای استفاده صحیح از این کلمه و نوشتار مرتبط با آن، رعایت برخی قواعد نگارشی و زبانی ضروری است:
با رعایت این قواعد، میتوانید در نوشتار خود دقت بیشتری داشته و مفهوم مورد نظر را به خوبی منتقل کنید. | ||
واژه | شغل | ||
معادل ابجد | 1330 | ||
تعداد حروف | 3 | ||
تلفظ | šoql | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) [عربی، جمع: اَشغال] | ||
مختصات | (شُ) [ ع . ] (اِ.) | ||
آواشناسی | Soql | ||
الگوی تکیه | S | ||
شمارگان هجا | 1 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی شغل | ||
پخش صوت |
مشغول کردن، بکارواداشتن، حرفه کلمه "شغل" در زبان فارسی به معنای حرفه، کار، یا شغل مشخصی است که فرد در آن مشغول به فعالیت است. برای استفاده صحیح از این کلمه و نوشتار مرتبط با آن، رعایت برخی قواعد نگارشی و زبانی ضروری است: نوشتار صحیح: کلمه "شغل" باید به همین صورت و با املای درست نوشته شود و از اشتباهات املایی پرهیز شود. ترکیبها: میتوان این کلمه را با دیگر کلمات ترکیب کرده و عبارات مختلفی ساخت؛ مثلاً: جملات توصیفی: هنگام توصیف شغل، باید از صفات مناسب استفاده شود. مثلاً: صرف فعل: در جملاتی که کلمه "شغل" به عنوان فاعل یا مفعول به کار میرود، فعلها باید با توجه به زمان و فاعل تغییر کنند. مثلاً: واژهسازی: ممکن است بخواهید از واژههای مشتق از "شغل" استفاده کنید، مانند "شاغل" یا "شغلیابی". با رعایت این قواعد، میتوانید در نوشتار خود دقت بیشتری داشته و مفهوم مورد نظر را به خوبی منتقل کنید.
1- پيشه، حرفه، سمت، كار، كسب، مقام، منصب
2- مشغله
3- ، اشتغال، خدمت، عمل، فعل، وظيفه
job, occupation, work, profession, position, post, vocation, office, trade, employ, metier, situation
عمل، مهمة، شغل، منصب، مهنة، مركز منصب، نتاج، وضع، حالة، سمسرة، وظيفة، اشتغل، خدع، إستغل وظيفته
İş
emploi
arbeit
trabajo
lavoro
کار، ایوب، ساخت، امر، اشغال، تصرف، پیشه، وظیفه، عملیات، زحمت، اعتراف، اقرار، سوگند ملایم، موقعیت، مکان، موضع، جایگاه، پست، بسته پستی، پستخانه، حرفهای، احضار، دفتر، اداره، دفتر کار، تجارت، بازرگانی، داد و ستد، مبادله کالا، سرگرمی، کسب، رویه، وضعیت، وضع، حالت، حال