شکار
licenseمعنی کلمه شکار
معنی واژه شکار
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- بشگرد، بشگر، صيد، نخجير 2- بزكوهي 3- شكارگاه 4- غارت، يغما 5- مفت | ||
انگلیسی | prey, hunt, predation, catch, chase, game, quarry, victim, juicy bit, ravin, venery | ||
عربی | فريسة، ضحية، افتراس، غنيمة، صيد، طير جارح، حيوان مفترس، أصبح ضحية، كان ضحية، قضم، دمر | ||
ترکی | avlamak | ||
فرانسوی | chasse | ||
آلمانی | jagd | ||
اسپانیایی | caza | ||
ایتالیایی | caccia | ||
مرتبط | قربانی، صید، دستخوش، نخجیر، جستجو، دستگیره، اخذ، زبانه، عمل گرفتن، لغت چشمگیر، تعقیب، بازی، مسابقه، سرگرمی، شوخی، جانور شکاری، معدن سنگ، منبع، لاشه شکار، توده انباشته، هدف، برخی، چپاول، مقاربت جنسی، شهوت پرستی، خوشگذرانی جنسی | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "شکار" در زبان فارسی به معنای دستیابی به حیوانات یا پرندگان با هدف گرفتن آنها به کار میرود. در زیر چند قاعده و نکته نگارشی مرتبط با این کلمه آورده شده است:
با توجه به این نکات، میتوانید از کلمه "شکار" به طور صحیح در نوشتار و گفتار خود بهرهبرداری کنید. | ||
واژه | شکار | ||
معادل ابجد | 521 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | šekār | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) ‹اِشکار› | ||
مختصات | (عا.) | ||
آواشناسی | SekAr | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی شکار | ||
پخش صوت |
قصد کشتن آدمي يا حيواناتي را، صيد کلمه "شکار" در زبان فارسی به معنای دستیابی به حیوانات یا پرندگان با هدف گرفتن آنها به کار میرود. در زیر چند قاعده و نکته نگارشی مرتبط با این کلمه آورده شده است: استفاده در جمله: کلمه "شکار" معمولاً به عنوان اسم استفاده میشود و میتواند به عنوان مفعول یا فاعل در جمله قرار گیرد. برای مثال: تلفظ: تلفظ صحیح این کلمه به شکل "شکار" است و باید به طور واضح و درست ادا شود. ترکیبات واجد: "شکار" میتواند در ترکیبات مختلفی به کار برود مثل: قواعد صرف و نحو: این کلمه به صورت مفرد و جمع استفاده میشود. به عنوان مثال: نکات نگارشی: با توجه به این نکات، میتوانید از کلمه "شکار" به طور صحیح در نوشتار و گفتار خود بهرهبرداری کنید.
1- بشگرد، بشگر، صيد، نخجير
2- بزكوهي
3- شكارگاه
4- غارت، يغما
5- مفت
prey, hunt, predation, catch, chase, game, quarry, victim, juicy bit, ravin, venery
فريسة، ضحية، افتراس، غنيمة، صيد، طير جارح، حيوان مفترس، أصبح ضحية، كان ضحية، قضم، دمر
avlamak
chasse
jagd
caza
caccia
قربانی، صید، دستخوش، نخجیر، جستجو، دستگیره، اخذ، زبانه، عمل گرفتن، لغت چشمگیر، تعقیب، بازی، مسابقه، سرگرمی، شوخی، جانور شکاری، معدن سنگ، منبع، لاشه شکار، توده انباشته، هدف، برخی، چپاول، مقاربت جنسی، شهوت پرستی، خوشگذرانی جنسی