شمامه
licenseمعنی کلمه شمامه
معنی واژه شمامه
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | shame | ||
عربی | عار، الخجل، خجل، خزي، حياء، هوان، مصدر خزي، عار خزي، ارتباك، فضح، جلب العار، أخزى | ||
ترکی | sensin | ||
فرانسوی | c'est toi | ||
آلمانی | du bist es | ||
اسپانیایی | eres tu | ||
ایتالیایی | sei tu | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "شمامه" در زبان فارسی به معنای تخم یا دانهی میوهای به نام شَمَام و در برخی مناطق به عنوان نام یک میوه نیز مورد استفاده قرار میگیرد. در اینجا به چند نکته نگارشی و قواعدی مرتبط با این کلمه اشاره میکنم:
با رعایت این نکات میتوانید در نوشتن و به کار بردن کلمه "شمامه" دقیقتر باشید. | ||
واژه | شمامه | ||
معادل ابجد | 386 | ||
تعداد حروف | 5 | ||
تلفظ | šam[m]āme | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) [عربی: شمّامَة] | ||
مختصات | (شَ مّ مَ یا مِ) [ ع . ] (اِ.) | ||
آواشناسی | SamAme | ||
الگوی تکیه | WWS | ||
شمارگان هجا | 3 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی شمامه | ||
پخش صوت |
- 1 دستنبويه دستنبو از کلمه "شمامه" در زبان فارسی به معنای تخم یا دانهی میوهای به نام شَمَام و در برخی مناطق به عنوان نام یک میوه نیز مورد استفاده قرار میگیرد. در اینجا به چند نکته نگارشی و قواعدی مرتبط با این کلمه اشاره میکنم: نحوه نوشتن: "شمامه" به صورت درست نوشته میشود. البته توجه داشته باشید که در نگارش ادبی یا رسمی بهتر است از اصلاحات و واژههای متداولتر استفاده شود. توجه به تاکید و تکیه: در خواندن و ادا کردن این کلمه، تکیه بر اول کلمه است. به این صورت که "شَمامه" تلفظ میشود. جنس کلمه: کلمه "شمامه" مؤنث است و در جملات باید با دیگر واژهها هماهنگی داشته باشد ( مانند صفتها و ضمایر). مثال در جمله: "او یک شمامه رسیده به من داد." در این جمله، "شمامه" به عنوان مفعول به کار رفته و مورد تأکید قرار دارد. جمعسازی: برای جمعبندی این کلمه، میتوان از "شمامهها" استفاده کرد. در جملات باید دقت شود که جمع با صفتها و قیدهای مرتبط هماهنگ باشد. با رعایت این نکات میتوانید در نوشتن و به کار بردن کلمه "شمامه" دقیقتر باشید.
گياهان - 2 گوي خوشبوي - 3 خوشبويه
(شمامه گونه اي از ساز پارسي است)
(اسم) - 1 نوعي از خربزه دستنبو
جمع : شماتات . - 2 عطردان . - 3 گلوله اي
به شکل گوي مرکب از خوشبوها که در دست
گيرند و بويند . يا شمامه کافور .
- 1 آفتاب و ماه . - 2 روز روشنايي روز.
shame
عار، الخجل، خجل، خزي، حياء، هوان، مصدر خزي، عار خزي، ارتباك، فضح، جلب العار، أخزى
sensin
c'est toi
du bist es
eres tu
sei tu