طبله
licenseمعنی کلمه طبله
معنی واژه طبله
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- بويدان، جونه 2- حقه، درج، صندوقچه 3- طبق 4- طبل، طبلك 5- شكم بارگي، برآمدگي 6- اندود ورآمده، اندودجداشده از ديوار يا سقف | ||
انگلیسی | little drum,small tray,tabor | ||
عربی | طبلة صغيرة | ||
ترکی | davul | ||
فرانسوی | la batterie | ||
آلمانی | die trommel | ||
اسپانیایی | el tambor | ||
ایتالیایی | il tamburo | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "طبله" در زبان فارسی به معانی مختلفی استفاده میشود، از جمله به عنوان نام یکی از ابزارهای موسیقی (نوعی ساز کوبهای) یا به معنای پف کردن یا بزرگ شدن. در ارائهی قواعد نگارشی و نوشتاری مرتبط با این کلمه، توجه به موارد زیر مفید است:
توجه به این نکات میتواند به بهبود نگارش و بیان صحیح کلمه "طبله" کمک کند. | ||
واژه | طبله | ||
معادل ابجد | 46 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | table | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) [عربی: طبلَة] ‹طبلک› [قدیمی] | ||
مختصات | (طَ لِ) [ ع . طبلة ] (اِ.) | ||
آواشناسی | table | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی طبله | ||
پخش صوت |
- 1 تبوراک - 2 بيله پيله - 3 بويدان کلمه "طبله" در زبان فارسی به معانی مختلفی استفاده میشود، از جمله به عنوان نام یکی از ابزارهای موسیقی (نوعی ساز کوبهای) یا به معنای پف کردن یا بزرگ شدن. در ارائهی قواعد نگارشی و نوشتاری مرتبط با این کلمه، توجه به موارد زیر مفید است: تلفظ و نوشتار: "طبله" به طور صحیح و بدون خطا نوشته شود. توجه به نکات املایی و نگارشی در متون رسمی اهمیت زیادی دارد. علامات نگارشی: نشانههای جمع: اگر بخواهیم به چندین طبله اشاره کنیم، باید از «-ها» در پایان کلمه استفاده کنیم: "طبلهها". نقش دستوری: این کلمه میتواند به عنوان اسم در جملات مختلف به کار برود و در ساختار جمله به عنوان مفعول یا فاعل استفاده شود. مثلاً: "طبله با صدای زیبا و دلنشین نواخته میشود." توجه به این نکات میتواند به بهبود نگارش و بیان صحیح کلمه "طبله" کمک کند.
-4 خاشکدان تبنگو (صندوق)
- 5 پتني تبگ بزرگ - 6 آماسه
(اسم) - 1 صندوق کوچک صندوقچه .
- 2 بويدان سلمه عطار جونه طبل
عطار . - 3 طبق چوبين بزرگ که ميوه هاي
فروختني را در آن گذارند . - 4 قسمي طبل
در بنگاله . يا طبله بازياري . آلتي
است از موهاي بافته که قوشچيان بر دست
دارند و چون آن را مقابل باز پرواز آمده
حرکت دهند باز بر گردد و بر دست جاي
گيرد . يا شکم طبله کردن . - 1 پر خوردن
شکمبارگي کردن . - 2 طفيلي شدن .
1- بويدان، جونه
2- حقه، درج، صندوقچه
3- طبق
4- طبل، طبلك
5- شكم بارگي، برآمدگي
6- اندود ورآمده، اندودجداشده از ديوار يا سقف
little drum,small tray,tabor
طبلة صغيرة
davul
la batterie
die trommel
el tambor
il tamburo