طرح کردن
licenseمعنی کلمه طرح کردن
معنی واژه طرح کردن
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- پيشنهاد كردن، مطرح كردن 2- بيان كردن، به ميان كشيدن 3- فراهم كردن، آماده كردن 4- ترتيب دادن، نقشه كشيدن، برنامه ريزي كردن 5- دورانداختن، برانداختن | ||
انگلیسی | design, plan, bring forth, draft, draw, lay, propose, propound, put forward, scheme, sketch | ||
عربی | تصميم، تخطيط، قصد، مشروع، رسم فني، عزيمة أو نية، عمد قصد، وضع، صمم، رسم، خطط، فرد، عزم | ||
مرتبط | قصد کردن، تخصیص دادن، تدبیر کردن، طرح دادن، طرح ریزی کردن، طرح ریختن، نقشه کشیدن، طراحی کردن، بارور شدن، ثمر اوردن، اماده کردن، از بشکه ریختن، فرا خواندن، کشیدن، رسم کردن، بیرون کشیدن، نزدیک کردن، گذاردن، دفن کردن، تخم گذاردن، پیشنهاد کردن، مطرح کردن، ارائه دادن، تقدیم کردن، رواج دادن، نامزد شدن، نقشه طرح کردن، توطئه چیدن، مسوده کردن، پیش نویس چیزی را اماده کردن | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "طرح کردن" در زبان فارسی به معنای ارائه یک ایده، نقشه یا برنامه است. در زیر چند نکته درباره استفاده و نگارش این کلمه آورده شده است:
با رعایت این نکات، میتوانید به درستی و به طور مؤثر از کلمه "طرح کردن" در نوشتار و گفتار خود استفاده کنید. | ||
واژه | طرح کردن | ||
معادل ابجد | 491 | ||
تعداد حروف | 7 | ||
نوع | مصدر | ||
مختصات | ( ~ . کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی طرح کردن | ||
پخش صوت |
- 1 افکندن دور انداختن . کلمه "طرح کردن" در زبان فارسی به معنای ارائه یک ایده، نقشه یا برنامه است. در زیر چند نکته درباره استفاده و نگارش این کلمه آورده شده است: نحو و صرف: "طرح کردن" یک فعل ترکیبی است که از دو جزء تشکیل شده: "طرح" (اسم) و "کردن" (فعل). این ترکیب نشاندهنده عمل انجام دادن چیزی است که به آن "طرح" گفته میشود. زمانها: این فعل میتواند در زمانهای مختلف صرف شود. به عنوان مثال: ضمیرها: میتوان به راحتی ضمایر مختلف را با این فعل ترکیب کرد: استفاده در جملات: این کلمه معمولاً در جملات رسمی و غیررسمی به کار میرود. برای مثال: با رعایت این نکات، میتوانید به درستی و به طور مؤثر از کلمه "طرح کردن" در نوشتار و گفتار خود استفاده کنید.
- 2 چيزي را به زور و تکلف دادن .
- 3 چيزي را به زور پرداختن .
- 4 شالده چيزي را ريختن از روي کسي
يا چيزي گرده برداشتن . - 5 نقاشي کردن .
1- پيشنهاد كردن، مطرح كردن
2- بيان كردن، به ميان كشيدن
3- فراهم كردن، آماده كردن
4- ترتيب دادن، نقشه كشيدن، برنامه ريزي كردن
5- دورانداختن، برانداختن
design, plan, bring forth, draft, draw, lay, propose, propound, put forward, scheme, sketch
تصميم، تخطيط، قصد، مشروع، رسم فني، عزيمة أو نية، عمد قصد، وضع، صمم، رسم، خطط، فرد، عزم
قصد کردن، تخصیص دادن، تدبیر کردن، طرح دادن، طرح ریزی کردن، طرح ریختن، نقشه کشیدن، طراحی کردن، بارور شدن، ثمر اوردن، اماده کردن، از بشکه ریختن، فرا خواندن، کشیدن، رسم کردن، بیرون کشیدن، نزدیک کردن، گذاردن، دفن کردن، تخم گذاردن، پیشنهاد کردن، مطرح کردن، ارائه دادن، تقدیم کردن، رواج دادن، نامزد شدن، نقشه طرح کردن، توطئه چیدن، مسوده کردن، پیش نویس چیزی را اماده کردن