ظاهری
licenseمعنی کلمه ظاهری
معنی واژه ظاهری
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- صوري، قشري 2- بيروني، داخلي، سطحي 3- ظاهربين 4- ظاهرگرا، قشرگرا | ||
متضاد | باطني، 1- ، دروني | ||
انگلیسی | outward, external, superficial, seeming, exterior, outside, specious, extern, showy, skin-deep, feint, pretense, ostensibility, pretence, appearance | ||
عربی | نحو الخارج، خارجي، ظاهري، الخارج | ||
ترکی | dış görünüş | ||
فرانسوی | apparence | ||
آلمانی | aussehen | ||
اسپانیایی | apariencia | ||
ایتالیایی | aspetto | ||
مرتبط | ظاهر، بیرونی، خارجی، خارج، بیرون، سطحی، صوری، سرسری، نمایان، ظاهر نما، واقع در سطح خارجی، برونی، دارای ظاهر زیبا وفریبنده، خوش منظروبدنهاد، ظاهرا صحیح، بطور سطحی درست، واقع در خارج، زرق و برق دار، خود نما، خوش نما، پر جلوه، فقط تا روی پوست، رویی، وانمود، نمایش دروغی، تظاهر، حمله خدعه امیز، بهانه، ادعا، وانمودسازی، ظاهر سازی | ||
واژه | ظاهری | ||
معادل ابجد | 1116 | ||
تعداد حروف | 5 | ||
تلفظ | zāheri | ||
نوع | صفت | ||
نقش دستوری | صفت | ||
ترکیب | (صفت نسبی، منسوب به ظاهر) [عربی. فارسی، مقابلِ باطنی] | ||
مختصات | ( ~ .) [ ع . ] (ص نسب .) | ||
آواشناسی | zAheri | ||
الگوی تکیه | WWS | ||
شمارگان هجا | 3 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی ظاهری | ||
پخش صوت |
- 1 منسوب به ظاهر مقابل
باطني : خوشحالي ظاهري سبب ظاهري .
- 2 ظاهر بين . - 3 قشري خشک .
- 1 بيروني نمايي - 2 برون نگر
1- صوري، قشري
2- بيروني، داخلي، سطحي
3- ظاهربين
4- ظاهرگرا، قشرگرا
باطني،
1- ، دروني
outward, external, superficial, seeming, exterior, outside, specious, extern, showy, skin-deep, feint, pretense, ostensibility, pretence, appearance
نحو الخارج، خارجي، ظاهري، الخارج
dış görünüş
apparence
aussehen
apariencia
aspetto
ظاهر، بیرونی، خارجی، خارج، بیرون، سطحی، صوری، سرسری، نمایان، ظاهر نما، واقع در سطح خارجی، برونی، دارای ظاهر زیبا وفریبنده، خوش منظروبدنهاد، ظاهرا صحیح، بطور سطحی درست، واقع در خارج، زرق و برق دار، خود نما، خوش نما، پر جلوه، فقط تا روی پوست، رویی، وانمود، نمایش دروغی، تظاهر، حمله خدعه امیز، بهانه، ادعا، وانمودسازی، ظاهر سازی