علامت
licenseمعنی کلمه علامت
معنی واژه علامت
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- آيت، آيه، نشان، نشانه، نمود، نمودار 2- انگ، داغ 3- شاخص، شاخصه 4- رايت، علم 5- اشاره | ||
انگلیسی | sign, mark, signal, symptom, indication, emblem, label, token, intimation, tick, tag, insignia, index, docket, boding, identifier, index number, milestone, omen, ostent, portent, significant, tally, the mark | ||
عربی | العلامة | ||
ترکی | işaret | ||
فرانسوی | la marque | ||
آلمانی | die note | ||
اسپانیایی | la marca | ||
ایتالیایی | il segno | ||
مرتبط | امضاء، تابلو، رمز، مارک، نمره، مرز، سیگنال، اخطار، راهنما، اثر، دلیل، هم افت، دلالت، قرینه، ارم، شعار، تمثیل، برچسب، اتیکت، لقب، متمم سند یا نوشته، تکه باریک، ژتون، نشانی، تیک، تیک تیک، سخت ترین مرحله، چوب خط، پلاک، سوش، منگوله یا نوار، بند گردان سرود، نشان افتخار، نشان رسمی، مدال رسمی، علائم و نشانای مشخص کننده رچیزی، فهرست، نمایه، سبابه، فهرست راهنما، دفتر ثبت دعاوی حقوقی، معین کننده هویت، عدد شاخص، عددی که دلالت بر حجم کند، مقایسه حجم در بعضی مواقعبا عدد شاخص، مرحله برجسته، فرسخ شمار، مرحله مهمی از زندگی، میل، فال، پیش گویی، ایت، خود ستایی، خبر بد، فال بد، شمارش، حساب، شمارشگر | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "علامت" در زبان فارسی به معنای نشانه یا علامتی است که میتواند در مختلف حوزهها کاربرد داشته باشد. در زیر به برخی از قواعد و نکات نگارشی مرتبط با این کلمه اشاره میکنم:
با توجه به این نکات، استفاده صحیح از کلمه "علامت" در نوشتار فارسی کمک میکند تا متن شفافتر و مفهومتر باشد. | ||
واژه | علامت | ||
معادل ابجد | 541 | ||
تعداد حروف | 5 | ||
تلفظ | 'alāmat | ||
نوع | اسم | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) [عربی: علامة، جمع: علامات] | ||
مختصات | (عَ مَ) [ ع . علامة ] (اِ.) | ||
آواشناسی | 'alAmat | ||
الگوی تکیه | WWS | ||
شمارگان هجا | 3 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی علامت | ||
پخش صوت |
- 1 نشان نشاني . توضيح در کلمه "علامت" در زبان فارسی به معنای نشانه یا علامتی است که میتواند در مختلف حوزهها کاربرد داشته باشد. در زیر به برخی از قواعد و نکات نگارشی مرتبط با این کلمه اشاره میکنم: نقطهگذاری: کلمه "علامت" باید در جملهها بهدرستی نقطهگذاری شود. در پایان جملهای که به اتمام رسیده است، باید از نقطه استفاده شود. استفاده در ترکیبات: "علامت" میتواند در ترکیبات مختلف بهکار رود. به عنوان مثال، "علامت سوال" یا "علامت تعجب". چند معنی: توجه به معانی مختلف این کلمه نیز مهم است. "علامت" ممکن است به معنای نشانهای باشد که برای شناسایی، تفکیک یا نشان دادن چیزی بهکار میرود. حروف بزرگ و کوچک: در متون رسمی، اگر "علامت" بخشی از عنوان تخصصی یا نام خاص باشد، معمولاً با حرف بزرگ آغاز میشود. استفاده از حروف فارسی: در نوشتار فارسی، همیشه باید از حروف و کلمات فارسی استفاده کرد و از استفاده از حروف لاتین در متون فارسی پرهیز کرد. با توجه به این نکات، استفاده صحیح از کلمه "علامت" در نوشتار فارسی کمک میکند تا متن شفافتر و مفهومتر باشد.
فارسي زبانان به علايم (علائم) جمع بسته
شود . - 2 نشاني که در راه براي رهنموني
بر پا سازند . - 3 داغ کي . - 4 حد فاصل
ميان دو زمين . - 5 علم رايت درفش
(سپاهيان) . - 6 صليب مانندي که بر چوب
يا آهن افقي آن از سوي پايين شالهاي ترمه
آويزند و از سوي بالا لاله ها و تنديسهايي
از مرغ و جز آن نصب کنند و در ميانه
زبانه اي از فلز طويل دارد و بر نوک آن
فلز پر يا گلوله اي از شيشه الوان نصب
کنند و تعداد اين زبانه ها (که تيغ نام
دارند) 3 تا 5 است و در مراسم عزا داري
محرم علامت را پيشاپيش دسته ها به حرکت
آورند و حامل آن را علامت کش مي نامند
جمع : علامات . يا علامت گرداننده .
نشانه اي که جلو نوتها واقع مي شود و صداي
آن ها را تغيير دهد و معمول ترين آن ها
ازين قرار است : ديز : بمل بکار .
نشان، نشاني که در راه براي رهنموني بر پا سازند
1- آيت، آيه، نشان، نشانه، نمود، نمودار
2- انگ، داغ
3- شاخص، شاخصه
4- رايت، علم
5- اشاره
sign, mark, signal, symptom, indication, emblem, label, token, intimation, tick, tag, insignia, index, docket, boding, identifier, index number, milestone, omen, ostent, portent, significant, tally, the mark
العلامة
işaret
la marque
die note
la marca
il segno
امضاء، تابلو، رمز، مارک، نمره، مرز، سیگنال، اخطار، راهنما، اثر، دلیل، هم افت، دلالت، قرینه، ارم، شعار، تمثیل، برچسب، اتیکت، لقب، متمم سند یا نوشته، تکه باریک، ژتون، نشانی، تیک، تیک تیک، سخت ترین مرحله، چوب خط، پلاک، سوش، منگوله یا نوار، بند گردان سرود، نشان افتخار، نشان رسمی، مدال رسمی، علائم و نشانای مشخص کننده رچیزی، فهرست، نمایه، سبابه، فهرست راهنما، دفتر ثبت دعاوی حقوقی، معین کننده هویت، عدد شاخص، عددی که دلالت بر حجم کند، مقایسه حجم در بعضی مواقعبا عدد شاخص، مرحله برجسته، فرسخ شمار، مرحله مهمی از زندگی، میل، فال، پیش گویی، ایت، خود ستایی، خبر بد، فال بد، شمارش، حساب، شمارشگر