عهد
licenseمعنی کلمه عهد
معنی واژه عهد
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- پيمان، شرط، قرار، ميثاق 2- قول، وعده 3- وفا 4- نذر 5- ضمان 6- اوقات، دور، دوره، روزگار، زمان، زمانه، عصر، فصل، گاه، موسم، وقت 7- سوگند، قسم 8- حفظ، نگهباني | ||
انگلیسی | covenant, era, promise, age, vow, treaty, pact, word, time, agreement, epoch, oath, swear | ||
عربی | عهد، ميثاق، اتفاقية، عقد، تعهد بموجب | ||
ترکی | söz | ||
فرانسوی | promesse | ||
آلمانی | versprechen | ||
اسپانیایی | promesa | ||
ایتالیایی | promettere | ||
مرتبط | پیمان، موافقت، عهد نامه، دوران، تاریخ، اغاز تاریخ، نوید، میثاق، سن، عمر، پیری، معاهده، قرارداد، پیمان نامه، کلمه، واژه، حرف، لغت، سخن، ساعت، مدت، موقع، توافق، مبدا تاریخ، حادثه تاریخی، سوگندنامه، یمین، ناسزا | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه «عهد» در زبان فارسی به معنای پیمان، توافق، یا زمان معین است و استفادههای مختلفی دارد. در اینجا چند نکته درباره کاربرد و نگارش این کلمه آورده شده است:
این نکات به شما کمک میکند تا با قاعدهتر و درستتر از کلمه «عهد» در نوشتار و گفتار خود استفاده کنید. | ||
واژه | عهد | ||
معادل ابجد | 79 | ||
تعداد حروف | 3 | ||
تلفظ | 'ahd | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) [عربی، جمع: عهود] | ||
مختصات | (عَ) [ ع . ] | ||
آواشناسی | 'ahd | ||
الگوی تکیه | S | ||
شمارگان هجا | 1 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی عهد | ||
پخش صوت |
پيمان، وصيت، کلمه «عهد» در زبان فارسی به معنای پیمان، توافق، یا زمان معین است و استفادههای مختلفی دارد. در اینجا چند نکته درباره کاربرد و نگارش این کلمه آورده شده است: نوشتار صحیح: کلمه «عهد» به همین شکل (عهد) نوشته میشود و نیاز به تغییر یا افزودن حرف دیگری ندارد. معنی و کاربرد: جملهسازی: صرف و نحو: نکات نگارشی: این نکات به شما کمک میکند تا با قاعدهتر و درستتر از کلمه «عهد» در نوشتار و گفتار خود استفاده کنید.
معاهده و شرط و قرارداد و نيز بمعناي زمان و روزگار
هم ميباشد
1- پيمان، شرط، قرار، ميثاق
2- قول، وعده
3- وفا
4- نذر
5- ضمان
6- اوقات، دور، دوره، روزگار، زمان، زمانه، عصر، فصل، گاه، موسم، وقت
7- سوگند، قسم
8- حفظ، نگهباني
covenant, era, promise, age, vow, treaty, pact, word, time, agreement, epoch, oath, swear
عهد، ميثاق، اتفاقية، عقد، تعهد بموجب
söz
promesse
versprechen
promesa
promettere
پیمان، موافقت، عهد نامه، دوران، تاریخ، اغاز تاریخ، نوید، میثاق، سن، عمر، پیری، معاهده، قرارداد، پیمان نامه، کلمه، واژه، حرف، لغت، سخن، ساعت، مدت، موقع، توافق، مبدا تاریخ، حادثه تاریخی، سوگندنامه، یمین، ناسزا