استغنا
licenseمعنی کلمه استغنا
معنی واژه استغنا
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- بينيازي، توانگري، خودكفايي 2- علوطبع، كمال 3- ناز | ||
متضاد | 1- نيازمندي 2- نياز | ||
انگلیسی | disdain, esteg | ||
عربی | ازدراء، ازدرى، ترفع عن، أنف من | ||
ترکی | görmezden gelmek | ||
فرانسوی | ignorer | ||
آلمانی | ignorieren | ||
اسپانیایی | ignorar | ||
ایتالیایی | ignorare | ||
مرتبط | تحقیر، عار، اهانت | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "استغنا" در زبان فارسی به معنای بینیازی و عدم نیاز به چیزی است. برای استفاده صحیح و نگارشی این کلمه، رعایت چند نکته میتواند مفید باشد:
با رعایت این نکات، میتوانید بهخوبی از کلمه "استغنا" در نگارش خود استفاده کنید. | ||
واژه | استغنا | ||
معادل ابجد | 1512 | ||
تعداد حروف | 6 | ||
تلفظ | 'esteqnā | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم مصدر) [عربی: استغناء] | ||
آواشناسی | 'esteqnA | ||
الگوی تکیه | WWS | ||
شمارگان هجا | 3 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی استغنا | ||
پخش صوت |
- 1 (مصدر) توانگري خواستن کلمه "استغنا" در زبان فارسی به معنای بینیازی و عدم نیاز به چیزی است. برای استفاده صحیح و نگارشی این کلمه، رعایت چند نکته میتواند مفید باشد: نحوه نوشتار: کلمه "استغنا" باید به همین شکل نوشته شود و دقت کنید که هیچ حرفی جا نیفتاده باشد. موقعیت فعل: "استغنا" میتواند به عنوان اسم و یا به عنوان بخشی از فعل در جملات به کار رود. مثلاً: صرف و نحو: این کلمه معمولاً بهصورت اسم و در حالتی عطفی یا توصیفی مورد استفاده قرار میگیرد. توجه به جملات و ساختار آنها در کنار این کلمه مهم است. همریشهها: میتوان به همریشههای این کلمه نیز توجه کرد. مانند "استغنا کردن"، "مستغنی" و "غنی". با رعایت این نکات، میتوانید بهخوبی از کلمه "استغنا" در نگارش خود استفاده کنید.
خواستار بي نيازي بودن .
- 2 توانگر شدن بي نياز گشتن .
- 3 (اسم) بي نيازي توانگري .
- 4 عدم تقيد بي قيد بودن .
- 5 ناز . - 6 حالتي است که عارفان
کامل بدان نايل آيند و آن بي نيازي از
ماسوي الله (آنچه جز خداست) و نياز و
فقر در برابر خداوند است . يا استغنا ء
از ... بي نياز شدن از ... يا استغنا ء
بخرج دادن . بي نيازي نمودن استکبار .
يا استغنا ء طبع . مناعت طبع
بلند طبعي بي پروا بودن نسبت بامور
جزئي و ناچيز .
1- بينيازي، توانگري، خودكفايي
2- علوطبع، كمال
3- ناز
1- نيازمندي
2- نياز
disdain, esteg
ازدراء، ازدرى، ترفع عن، أنف من
görmezden gelmek
ignorer
ignorieren
ignorar
ignorare
تحقیر، عار، اهانت