غسل
licenseمعنی کلمه غسل
معنی واژه غسل
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | استحمام، تطهير، تغسيل، شستشو، طهارت، وضو | ||
انگلیسی | wash,dip,ablution,immersion,soaking | ||
عربی | غسل، غسيل، إندفاع الموج، الغسالة ماء اغتسل به، طبقة رقيقة من طلاء، الغسول مستحضر طبي، طمي، الاجتراف الخلفي، جرف، جلا، لعق، خضع، نقع، غمر، دهن بطبقة رقيقة، دام، انجرف، ثبت على محك النقد، ترقرق بالماء، نزل بقوة سائل ما، قابل للغسل | ||
ترکی | gusül | ||
فرانسوی | ghousl | ||
آلمانی | ghusl | ||
اسپانیایی | gusl | ||
ایتالیایی | ghusl | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "غسل" در زبان فارسی به معنای شستشو و پاکیزگی است که معمولاً در زمینههای دینی، به ویژه در مورد غسلهای واجب (مثل غسل جنابت یا غسل جمعه) مطرح میشود. برای استفاده درست از این کلمه، نکات زیر را در نظر داشته باشید:
در مجموع، توجه به زمینه دینی و معنایی کلمه "غسل" و استفاده صحیح از آن در جملات کمک میکند تا ارتباط مؤثرتری برقرار شود. | ||
واژه | غسل | ||
معادل ابجد | 1090 | ||
تعداد حروف | 3 | ||
تلفظ | qosl | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم مصدر) [عربی] | ||
مختصات | (غُ سْ) [ ع . ] (اِمص .) | ||
آواشناسی | qosl | ||
الگوی تکیه | S | ||
شمارگان هجا | 1 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی غسل | ||
پخش صوت |
شستن، کلمه "غسل" در زبان فارسی به معنای شستشو و پاکیزگی است که معمولاً در زمینههای دینی، به ویژه در مورد غسلهای واجب (مثل غسل جنابت یا غسل جمعه) مطرح میشود. برای استفاده درست از این کلمه، نکات زیر را در نظر داشته باشید: نوشتار صحیح: کلمه "غسل" به صورت صحیح به همین شکل و با همان املاء نوشته میشود. کاربردهای مختلف: نحو و ساختار جمله: استفاده از صفات و قیدها: میتوانید از صفات و قیدهای مختلف برای توصیف شرایط غسل استفاده کنید، مثلاً: توجه به نوع فعل و زمان: در جملاتی که از این کلمه استفاده میشود، باید به نوع فعل و زمان آن توجه کنید: در مجموع، توجه به زمینه دینی و معنایی کلمه "غسل" و استفاده صحیح از آن در جملات کمک میکند تا ارتباط مؤثرتری برقرار شود.
تطهير با آب و زايل کردن چرک و مانند آن با روان کردن
آب بدان
استحمام، تطهير، تغسيل، شستشو، طهارت، وضو
wash,dip,ablution,immersion,soaking
غسل، غسيل، إندفاع الموج، الغسالة ماء اغتسل به، طبقة رقيقة من طلاء، الغسول مستحضر طبي، طمي، الاجتراف الخلفي، جرف، جلا، لعق، خضع، نقع، غمر، دهن بطبقة رقيقة، دام، انجرف، ثبت على محك النقد، ترقرق بالماء، نزل بقوة سائل ما، قابل للغسل
gusül
ghousl
ghusl
gusl
ghusl