غنچه
licenseمعنی کلمه غنچه
معنی واژه غنچه
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | شكوفه، غنجه، نوگل | ||
انگلیسی | bud, button, gemma, knop, mouth | ||
عربی | برعم، شخص غير ناضج، فتاة، تبرعم، طلع النبات براعمه، بدأ في النمو، جعله يتبرعم | ||
ترکی | tomurcuk | ||
فرانسوی | le bourgeon | ||
آلمانی | die knospe | ||
اسپانیایی | el brote | ||
ایتالیایی | il germoglio | ||
مرتبط | جوانه، شکوفه، تکمه، دکمه، هر چیزی شبیه دکمه، جرثومه، الفکه، نرمتن یا صدف گرد کوچک خوراکی، قبه، لاوک، قلاب نخ، بر امدگی، دهان، دهانه، مدخل، بیان | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "غنچه" در زبان فارسی به معانی مختلفی به کار میرود و معمولاً به گلهای جوان و در حال شکفتن اشاره دارد. در نگارش و استفاده از این واژه، چند نکته نگارشی و گرامری وجود دارد:
با رعایت این نکات میتوانید از کلمه "غنچه" به درستی در نگارش فارسی استفاده کنید. | ||
واژه | غنچه | ||
معادل ابجد | 1058 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | qonče | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) ‹غنجه› (زیستشناسی) | ||
مختصات | ( ~.) | ||
آواشناسی | qonCe | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی غنچه | ||
پخش صوت |
گل ناشکفته ، گلي که هنوز باز نشده است،دهان کلمه "غنچه" در زبان فارسی به معانی مختلفی به کار میرود و معمولاً به گلهای جوان و در حال شکفتن اشاره دارد. در نگارش و استفاده از این واژه، چند نکته نگارشی و گرامری وجود دارد: نحوه نگارش: کلمه "غنچه" باید با حروف فارسی نوشته شود و املای آن باید به درستی رعایت شود. نقش کلمه: "غنچه" میتواند به عنوان اسم استفاده شود. در جملات، معمولاً به عنوان فاعل یا مفعول به کار میرود. مثلاً: "غنچهها در باغ شکوفه کردند." جمع و مفرد: کلمه "غنچه" در حالت جمع به "غنچهها" تغییر میکند. مثلاً: "در این باغ غنچههای زیبا وجود دارند." مضاف و مضافالیه: در جملات مضاف، میتوانید از "غنچه" استفاده کنید. مثلاً: "عطر غنچهها در هوا پخش شده است." قافیه و نوشتار شعر: "غنچه" به دلیل وزن و قافیهاش میتواند در شعر و ادبیات به کار رود. شاعران از آن برای توصیف لطافت و زیبایی استفاده میکنند. با رعایت این نکات میتوانید از کلمه "غنچه" به درستی در نگارش فارسی استفاده کنید.
شكوفه، غنجه، نوگل
bud, button, gemma, knop, mouth
برعم، شخص غير ناضج، فتاة، تبرعم، طلع النبات براعمه، بدأ في النمو، جعله يتبرعم
tomurcuk
le bourgeon
die knospe
el brote
il germoglio
جوانه، شکوفه، تکمه، دکمه، هر چیزی شبیه دکمه، جرثومه، الفکه، نرمتن یا صدف گرد کوچک خوراکی، قبه، لاوک، قلاب نخ، بر امدگی، دهان، دهانه، مدخل، بیان