فراوان
licenseمعنی کلمه فراوان
معنی واژه فراوان
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | انبوه، بابركت، بس، بسيار، بي حد، بي شمار، بي نهايت، جزيل، خيلي، زياد، شايگان، عديده، كثير، متراكم، معتنابه، وافر | ||
متضاد | كم، نادر | ||
انگلیسی | abundant, many, great, plenty, plentiful, numerous, ample, large, copious, vast, strong, profuse, exuberant, prolific, voluminous, massed, affluent, multiple, manifold, bounteous, fulsome, plural, umpteen | ||
عربی | كثير، غزير، وافر، وفير | ||
ترکی | bolluk | ||
فرانسوی | abondant | ||
آلمانی | reichlich | ||
اسپانیایی | abundante | ||
ایتالیایی | abbondante | ||
مرتبط | بسیار، چندین، متعدد، بزرگ، عالی، کبیر، عظیم، زیاد، بی شمار، مفصل، وسیع، فراخ، بیش از اندازه، پر، درشت، حجیم، هنگفت، پهناور، قوی، مستحکم، نیرومند، محکم، مقتدر، سرشار، لبریز، پربرکت، پر پشت، بارور، حاصلخیز، زایا، پرزا، جسیم، دولتمند، چندگانه، گوناگون، چند برابر، چند تا، سخاوتمند، بخشنده، سخی، باسخاوت، اغراق امیز، پلید، شهوانی، تهوع اور، جمعی، صورت جمع، صیغه جمع، بی حد و حصر، معتنی به | ||
واژه | فراوان | ||
معادل ابجد | 338 | ||
تعداد حروف | 6 | ||
تلفظ | farāvān | ||
نقش دستوری | صفت | ||
ترکیب | (صفت) | ||
مختصات | (فَ) (ص .) | ||
آواشناسی | farAvAn | ||
الگوی تکیه | WWS | ||
شمارگان هجا | 3 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی فراوان | ||
پخش صوت |
وافر، کثير، بسيار، بحد وفور
انبوه، بابركت، بس، بسيار، بي حد، بي شمار، بي نهايت، جزيل، خيلي، زياد، شايگان، عديده، كثير، متراكم، معتنابه، وافر
كم، نادر
abundant, many, great, plenty, plentiful, numerous, ample, large, copious, vast, strong, profuse, exuberant, prolific, voluminous, massed, affluent, multiple, manifold, bounteous, fulsome, plural, umpteen
كثير، غزير، وافر، وفير
bolluk
abondant
reichlich
abundante
abbondante
بسیار، چندین، متعدد، بزرگ، عالی، کبیر، عظیم، زیاد، بی شمار، مفصل، وسیع، فراخ، بیش از اندازه، پر، درشت، حجیم، هنگفت، پهناور، قوی، مستحکم، نیرومند، محکم، مقتدر، سرشار، لبریز، پربرکت، پر پشت، بارور، حاصلخیز، زایا، پرزا، جسیم، دولتمند، چندگانه، گوناگون، چند برابر، چند تا، سخاوتمند، بخشنده، سخی، باسخاوت، اغراق امیز، پلید، شهوانی، تهوع اور، جمعی، صورت جمع، صیغه جمع، بی حد و حصر، معتنی به