فرنگ
licenseمعنی کلمه فرنگ
معنی واژه فرنگ
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | اروپا، افرنگ، غرب، فرانسه | ||
انگلیسی | frame | ||
عربی | إطار، هيكل، جسد، مزاج، تلفيق تهمة، تهمة، قامة، حالة نفسية، المساحة المطوقة، نبذة صحفية، صورة كاملة عن، صورة من صور فيلم سينمائي، وظيفة، أطر، شكل، وضع، ضبط، استنبط، صاغ، فرغ في قالب، تناسق مع، ركب، أحاط | ||
ترکی | farang | ||
فرانسوی | farang | ||
آلمانی | farang | ||
اسپانیایی | farang | ||
ایتالیایی | farang | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "فرنگ" در زبان فارسی به معنای کشورهای غربی، بهخصوص اروپاییها، به کار میرود. این کلمه در ترکیبها و عبارات مختلف ممکن است مورد استفاده قرار گیرد و قواعد خاصی در نگارش آن وجود دارد. در زیر به برخی از قواعد و نکات نگارشی مربوط به این کلمه اشاره میکنم:
با رعایت این نکات و قواعد، میتوانید بهخوبی از کلمه "فرنگ" در نوشتههای خود استفاده کنید. | ||
واژه | فرنگ | ||
معادل ابجد | 350 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | farang | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) [مٲخوذ از فرانسوی: franc (= قومی از نژاد ژرمن)] ‹افرنگ› [منسوخ] | ||
مختصات | (قبیله ای از نژاد ژرمن ) | ||
آواشناسی | farang | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی فرنگ | ||
پخش صوت |
به جاي فرنگي بکار رود جمع : فرنگان . کلمه "فرنگ" در زبان فارسی به معنای کشورهای غربی، بهخصوص اروپاییها، به کار میرود. این کلمه در ترکیبها و عبارات مختلف ممکن است مورد استفاده قرار گیرد و قواعد خاصی در نگارش آن وجود دارد. در زیر به برخی از قواعد و نکات نگارشی مربوط به این کلمه اشاره میکنم: نحوه نوشتار: "فرنگ" باید با حروف فارسی و بهدرستی نوشته شود. توجه به املای دقیق و عدم جا افتادگی حروف از اهمیت بالایی برخوردار است. استفاده در ترکیبها: این کلمه معمولاً در ترکیب با واژههای دیگر کاربرد دارد؛ به عنوان مثال: نقطهگذاری: اگر "فرنگ" در پایان یک جمله یا عبارت به کار رود، باید دقت کنید که نقطهگذاری مناسب انجام شود. معانی و مفاهیم: در متون مختلف، "فرنگ" ممکن است معانی فرهنگی، اجتماعی و تاریخی را در برگیرد. بنابراین، در نگارش باید با توجه به متن و مفهوم آن از کلمه استفاده شود. با رعایت این نکات و قواعد، میتوانید بهخوبی از کلمه "فرنگ" در نوشتههای خود استفاده کنید.
(اسم) بازيچه ايست براي کودکان
و آن چوبکي است پهن و مدور که پايين
آن را تيز سازند و بالاي آن را -
يعني بلندي آن را - آن قدرکنند که به
دو انگشت گرفته توان گردانيد .
اروپا، افرنگ، غرب، فرانسه
frame
إطار، هيكل، جسد، مزاج، تلفيق تهمة، تهمة، قامة، حالة نفسية، المساحة المطوقة، نبذة صحفية، صورة كاملة عن، صورة من صور فيلم سينمائي، وظيفة، أطر، شكل، وضع، ضبط، استنبط، صاغ، فرغ في قالب، تناسق مع، ركب، أحاط
farang
farang
farang
farang
farang