فشار
licenseمعنی کلمه فشار
معنی واژه فشار
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- تنگي، سختي، ضيق 2- اختناق، تضييق 3- تنگي، جبر، حرج، زور، عقده | ||
انگلیسی | pressure, compression, press, push, stress, pressing, squeeze, thrust, tension, hustle, oppression, violence, rush, enforcement, vim, inrush, discharge head, impressure, squeeze play, constraint | ||
عربی | الضغط، ضغط، ضغط جوي، جهد، كبس، وطأة، الإ لحاح، تجبر | ||
ترکی | basınç | ||
فرانسوی | pression | ||
آلمانی | druck | ||
اسپانیایی | presión | ||
ایتالیایی | pressione | ||
مرتبط | پرس، سنگینی، مضیقه، ضغطه، فشرده سازی، تراکم، فشردگی، متراکم سازی، هم فشارش، مطبوعات، چاپ، جراید، دستگاه پرس، هل، فشار با سر، فشاربجلو، تنه، تاکید، اهمیت، ضربه، تقلا، قوت، نیروی پرتاب، نیرو، فشار موتور، سخمه، تنش، کشش، تشنج، کشمکش، بحران، تکان، شتاب، ظلم، ستم، بیداد، تعدی، جور، خشونت، شدت، بی حرمتی، یورش، حمله، یک پر کاه، تعجیل، جویبار، اجراء، انجام، قدرت، انرژی، توانایی، حمله به درون، هجوم بداخل، اعمال نیرو بر روی چیزی، فشار و زور در امری، محدودیت، قید، اجبار، اضطرار، توقیف | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "فشار" در فارسی به معنی نیرو یا فشاری است که بر یک جسم یا سطح اعمال میشود. در نگارش فارسی، توجه به نکات زیر برای استفاده صحیح از این کلمه ضروری است:
با رعایت این نکات میتوانید از کلمه "فشار" به صورت صحیح و مؤثر در نوشتار فارسی خود استفاده کنید. | ||
واژه | فشار | ||
معادل ابجد | 581 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | fešār | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) | ||
مختصات | (فَ یا فِ) (اِ.) | ||
آواشناسی | feSAr | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی فشار | ||
پخش صوت |
فشردن، زور آوردن بر کسي، فشار آوردن کلمه "فشار" در فارسی به معنی نیرو یا فشاری است که بر یک جسم یا سطح اعمال میشود. در نگارش فارسی، توجه به نکات زیر برای استفاده صحیح از این کلمه ضروری است: نحوه نوشتار: کلمه "فشار" به صورت صحیح باید بدون هیچ تغییر و یا اضافاتی نوشته شود. تلفظ: در فارسی، این کلمه به صورت "fešār" تلفظ میشود. توجه به تنوین و حروف صدادار در تلفظ آن حائز اهمیت است. قید و صفت: "فشار" میتواند به عنوان اسم به کار رود و معمولاً با صفاتی چون "زیاد"، "کم"، "متوازن" و ... همراه است؛ مثلاً: فشار زیاد، فشار کم. ترکیبها: این کلمه میتواند در ترکیب با دیگر کلمات نیز استفاده شود؛ مانند "فشار خون"، "فشار هوا"، "فشار روحی" و غیره. قواعد نوشتاری: در نوشتهها، باید دقت کرد که کلمات به درستی کنار هم قرار گیرند و جملات به وضوح بیان شوند. همچنین باید از نقطهگذاری صحیح استفاده کرد تا معنی جملات همچنان مشخص بماند. با رعایت این نکات میتوانید از کلمه "فشار" به صورت صحیح و مؤثر در نوشتار فارسی خود استفاده کنید.
1- تنگي، سختي، ضيق
2- اختناق، تضييق
3- تنگي، جبر، حرج، زور، عقده
pressure, compression, press, push, stress, pressing, squeeze, thrust, tension, hustle, oppression, violence, rush, enforcement, vim, inrush, discharge head, impressure, squeeze play, constraint
الضغط، ضغط، ضغط جوي، جهد، كبس، وطأة، الإ لحاح، تجبر
basınç
pression
druck
presión
pressione
پرس، سنگینی، مضیقه، ضغطه، فشرده سازی، تراکم، فشردگی، متراکم سازی، هم فشارش، مطبوعات، چاپ، جراید، دستگاه پرس، هل، فشار با سر، فشاربجلو، تنه، تاکید، اهمیت، ضربه، تقلا، قوت، نیروی پرتاب، نیرو، فشار موتور، سخمه، تنش، کشش، تشنج، کشمکش، بحران، تکان، شتاب، ظلم، ستم، بیداد، تعدی، جور، خشونت، شدت، بی حرمتی، یورش، حمله، یک پر کاه، تعجیل، جویبار، اجراء، انجام، قدرت، انرژی، توانایی، حمله به درون، هجوم بداخل، اعمال نیرو بر روی چیزی، فشار و زور در امری، محدودیت، قید، اجبار، اضطرار، توقیف