فطری
licenseمعنی کلمه فطری
معنی واژه فطری
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | اصلي، جبلي، خداداده، ذاتي، طبيعي، غريزي | ||
متضاد | صناعي | ||
انگلیسی | innate,natural,indigenous,inborn,inartificial,inbred,physic | ||
عربی | فطري، غريزي، أساسي، سليقة، ملازم | ||
ترکی | doğuştan | ||
فرانسوی | inné | ||
آلمانی | angeboren | ||
اسپانیایی | innato | ||
ایتالیایی | innato | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "فطری" از ریشه "فطر" به معنی "آفریدن" است و به طور خاص به ویژگیها یا چیزهایی اشاره دارد که به طور طبیعی و ذاتی در فرد یا موجودی وجود دارد. در زبان فارسی، قواعد نگارشی و دستوری خاصی برای استفاده از این کلمه وجود دارد:
با رعایت این نکات میتوانید از کلمه "فطری" به درستی و به طور مؤثر در نوشتار خود استفاده کنید. | ||
واژه | فطری | ||
معادل ابجد | 299 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | fetri | ||
نقش دستوری | صفت | ||
ترکیب | (صفت نسبی، منسوب به فطرَة) [عربی: فطریّ، مقابلِ اکتسابی] | ||
مختصات | (فِ طْ) [ ع . ] (ص نسب .) | ||
آواشناسی | fetri | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی فطری | ||
پخش صوت |
اصلي، ذاتي، طبيعي، خلقي کلمه "فطری" از ریشه "فطر" به معنی "آفریدن" است و به طور خاص به ویژگیها یا چیزهایی اشاره دارد که به طور طبیعی و ذاتی در فرد یا موجودی وجود دارد. در زبان فارسی، قواعد نگارشی و دستوری خاصی برای استفاده از این کلمه وجود دارد: نحوه نوشتن: کلمه "فطری" به صورت صحیح با حرف "ط" نوشته میشود و به شکل "فطری" و "فطریات" در کار برد میباشد. جنس و شمار: "فطری" یک صفت است و به صورت مذکر و مؤنث استفاده میشود. برای مثال، میتوان گفت: "این رفتار فطری است". ترکیبها: کلمه فطری میتواند با دیگر کلمات ترکیب شود، مانند "احساس فطری" یا "فطریات انسانی". سخنوری: در بحثهای فلسفی یا روانشناختی، "فطری" معمولاً برای اشاره به چیزهایی به کار میرود که در نهاد انسان وجود دارد و به عنوان قدرتهای ذاتی یا طبیعی در نظر گرفته میشود. صرف و نحو: در جملات، این کلمه میتواند به عنوان صفت به کار رود: "شخصیت فطری او نمایان است". با رعایت این نکات میتوانید از کلمه "فطری" به درستی و به طور مؤثر در نوشتار خود استفاده کنید.
اصلي، جبلي، خداداده، ذاتي، طبيعي، غريزي
صناعي
innate,natural,indigenous,inborn,inartificial,inbred,physic
فطري، غريزي، أساسي، سليقة، ملازم
doğuştan
inné
angeboren
innato
innato