فعال
license
98
1667
100
معنی کلمه فعال
معنی واژه فعال
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | پركار، ساعي، سخت كوش، كارآمد، كارآ، كاري، كوشا، مجد | ||
متضاد | تن آسا | ||
انگلیسی | active, energetic, acting, strenuous, cracking, smart, snappy, spiriting, peppy, pushful, spirited, go-ahead, hot-shot | ||
عربی | نشيط | ||
ترکی | aktif | ||
فرانسوی | actif | ||
آلمانی | aktiv | ||
اسپانیایی | activo | ||
ایتالیایی | attivo | ||
مرتبط | کاری، معلوم، کنشگر، کنشی، ساعی، جدی، دارای انرژی، پرتکاپو، کارمایهای، عامل، کفالت کننده، فاعل، شدید، بلیغ، مشتاق، با حرارت، زرنگ، زیرک، با هوش، شیک، جلوه گر، با روح، تند، سرزنده، گاز گیر، سرحال، چالاک، پر نیرو، متهور، خود نما | ||
واژه | فعال | ||
معادل ابجد | 181 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | fa''āl | ||
نقش دستوری | صفت | ||
ترکیب | (صفت) [عربی] | ||
مختصات | (فِ) [ ع . ] (اِ.) | ||
آواشناسی | fa''Al | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی فعال | ||
پخش صوت |
کرم و جوانمردي، نيکو يا در خير يا در شر،
بسيار کار کننده ، کاري، پر کار
پركار، ساعي، سخت كوش، كارآمد، كارآ، كاري، كوشا، مجد
تن آسا
active, energetic, acting, strenuous, cracking, smart, snappy, spiriting, peppy, pushful, spirited, go-ahead, hot-shot
نشيط
aktif
actif
aktiv
activo
attivo
کاری، معلوم، کنشگر، کنشی، ساعی، جدی، دارای انرژی، پرتکاپو، کارمایهای، عامل، کفالت کننده، فاعل، شدید، بلیغ، مشتاق، با حرارت، زرنگ، زیرک، با هوش، شیک، جلوه گر، با روح، تند، سرزنده، گاز گیر، سرحال، چالاک، پر نیرو، متهور، خود نما