فلج
licenseمعنی کلمه فلج
معنی واژه فلج
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | افليج، زمينگير، معلول | ||
انگلیسی | palsy, paralysis, paralytic, palsied | ||
عربی | شلل، شلل جزئي، كسح | ||
ترکی | felçli | ||
فرانسوی | paralysé | ||
آلمانی | gelähmt | ||
اسپانیایی | paralizado | ||
ایتالیایی | paralizzato | ||
مرتبط | زمین گیری، رخوت، وقفه، از کار افتادگی، عجز، بی حالی، فالج، لرزان، افلیج، متزلزل | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "فلج" در زبان فارسی به معنای از کار افتادگی، ناتوانی یا عدم توانایی در حرکت یا کارکرد صحیح است. در مورد استفاده و نگارش این کلمه، به چند نکته قواعدی و نگارشی توجه کنید:
با توجه به موارد بالا، میتوانید به درستی و به لحاظ گرامری از کلمه "فلج" در جملات خود استفاده کنید. | ||
واژه | فلج | ||
معادل ابجد | 113 | ||
تعداد حروف | 3 | ||
تلفظ | falaj | ||
نقش دستوری | صفت | ||
ترکیب | (اسم، اسم مصدر) [عربی] | ||
مختصات | (فَ لَ) [ ع . ] (اِ.) | ||
آواشناسی | falaj | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی فلج | ||
پخش صوت |
بي حسي دست و پاي، کلمه "فلج" در زبان فارسی به معنای از کار افتادگی، ناتوانی یا عدم توانایی در حرکت یا کارکرد صحیح است. در مورد استفاده و نگارش این کلمه، به چند نکته قواعدی و نگارشی توجه کنید: نحوه نوشتار: کلمه "فلج" با حروف فارسی نوشته میشود و باید به درستی تمام نقاط و حرکات آن رعایت گردد. جنس کلمه: "فلج" اسم است و میتوان از آن به عنوان صفت نیز استفاده کرد (مثلاً "نفر فلج"). ترکیب با کلمات دیگر: این کلمه میتواند با دیگر کلمات ترکیب شود. به عنوان مثال: قید و صفت: توجه کنید که این کلمه در برخی مواقع میتواند به عنوان صفت توصیفی به کار رود. نکات نگارشی: در نوشتار رسمی، از اختصارات و اصطلاحات پزشکی به شیوهای دقیق و صحیح استفاده کنید. اگر در متنی علمی یا پزشکی از کلمه "فلج" استفاده میشود، به توصیح وضعیت یا نوع آن توجه کنید. با توجه به موارد بالا، میتوانید به درستی و به لحاظ گرامری از کلمه "فلج" در جملات خود استفاده کنید.
گشادگي ميان هر دو پاي و ميان دندانهاي پيش يا عام
است، زمين گيري و از کار افتادگي و سستي دست و پا
افليج، زمينگير، معلول
palsy, paralysis, paralytic, palsied
شلل، شلل جزئي، كسح
felçli
paralysé
gelähmt
paralizado
paralizzato
زمین گیری، رخوت، وقفه، از کار افتادگی، عجز، بی حالی، فالج، لرزان، افلیج، متزلزل