فلو
licenseمعنی کلمه فلو
معنی واژه فلو
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | flow | ||
عربی | تدفق، دفق، جريان، تيار، سيلان، فيض، فيضان، إنتاج، حيض، طمث، جدول، نهر، المد و الجزر، سال، جرى، فاض، ارتفع، حدث، تهدل، تدلى، صب، غمر، انتشر | ||
ترکی | nezle | ||
فرانسوی | grippe | ||
آلمانی | grippe | ||
اسپانیایی | gripe | ||
ایتالیایی | influenza | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "فلو" در زبان فارسی به معنای جریان یا حالت جاری شدن استفاده میشود و به ویژه در علوم مختلف از جمله فیزیک و مهندسی به کار میرود. در نوشتار فارسی، به منظور رعایت قواعد نگارشی و استفاده مناسب از این کلمه، نکات زیر را در نظر داشته باشید:
در کل، حفظ قواعد زبان فارسی و رعایت نگارش صحیح برای کلمه "فلو" به غنای محتوای شما کمک خواهد کرد. | ||
واژه | فلو | ||
معادل ابجد | 116 | ||
تعداد حروف | 3 | ||
نقش دستوری | اسم | ||
آواشناسی | fulu | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی فلو | ||
پخش صوت |
چايمان کلمه "فلو" در زبان فارسی به معنای جریان یا حالت جاری شدن استفاده میشود و به ویژه در علوم مختلف از جمله فیزیک و مهندسی به کار میرود. در نوشتار فارسی، به منظور رعایت قواعد نگارشی و استفاده مناسب از این کلمه، نکات زیر را در نظر داشته باشید: استفاده صحیح: اطمینان حاصل کنید که کلمه "فلو" در سیاق مناسب و به معنای درست آن استفاده شود. مثلاً در جملات علمی، فنی یا پزشکی. نوشتار با حروف درست: کلمه "فلو" باید به صورت "فلو" نوشته شود و از استفاده از اشکال دیگر یا اشتباهات نگارشی خودداری شود. نقطهگذاری: در جملاتی که کلمه "فلو" به کار میرود، از علائم نگارشی به درستی استفاده کنید. برای مثال، اگر این کلمه در وسط جمله قرار دارد، باید نسبت به نقطهگذاری مناسب توجه نمایید. تلفظ: در نوشتن مطالب، به تلفظ این کلمه و همخوانی آن با جملات توجه داشته باشید. استفاده در اصطلاحات: اگر "فلو" بخشی از یک اصطلاح خاص است (مانند "فلوشاپ" برای نرمافزار طراحی گرافیک)، باید به صورت مناسب و با توجه به استانداردهای مربوطه به کار رود. در کل، حفظ قواعد زبان فارسی و رعایت نگارش صحیح برای کلمه "فلو" به غنای محتوای شما کمک خواهد کرد.
انگليسي - 1 شار ريزش - 2 لوره
لور (سيل) زبانزد زمين شناسي
انگليسي - 1 گربه رو - 2 تنوره دود کش
flow
تدفق، دفق، جريان، تيار، سيلان، فيض، فيضان، إنتاج، حيض، طمث، جدول، نهر، المد و الجزر، سال، جرى، فاض، ارتفع، حدث، تهدل، تدلى، صب، غمر، انتشر
nezle
grippe
grippe
gripe
influenza