فوه
licenseمعنی کلمه فوه
معنی واژه فوه
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | food | ||
عربی | طعام، غذاء، قوت، أغذية أساسية | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "فوه" در زبان فارسی به معنای سوراخ، حفره یا مجرایی است که معمولاً به جریان آب، گاز یا سایر مایعات اشاره دارد. این واژه در علوم مختلف از قبیل جغرافیا، مهندسی و پزشکی کاربرد دارد. از نظر نگارشی و قواعد فارسی، نکات زیر در ارتباط با کلمه "فوه" قابل توجه است:
با رعایت این نکات در نوشتار و گفتار، میتوانید از کلمه "فوه" به درستی استفاده کنید. اگر سوال بیشتری دارید یا نیاز به توضیحات بیشتری در مورد قواعد نگارشی دارید، خوشحال میشوم که کمک کنم! | ||
واژه | فوه | ||
معادل ابجد | 91 | ||
تعداد حروف | 3 | ||
مختصات | (فَ وَ) (اِ.) | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی فوه | ||
پخش صوت |
- 1 دهان - 2 دندان - 3 ديگ افزار کلمه "فوه" در زبان فارسی به معنای سوراخ، حفره یا مجرایی است که معمولاً به جریان آب، گاز یا سایر مایعات اشاره دارد. این واژه در علوم مختلف از قبیل جغرافیا، مهندسی و پزشکی کاربرد دارد. از نظر نگارشی و قواعد فارسی، نکات زیر در ارتباط با کلمه "فوه" قابل توجه است: نویسهنگاری: "فوه" به صورت اصلی و بدون هیچ پسوند یا پیشوندی نوشته میشود. در برخی موارد، ممکن است به صورت ترکیبی استفاده شود (مثلاً "فوهٔ آتش"). تلفظ: تلفظ این کلمه به صورت "فَوِه" است و توجه به ضربهی کلامی بر روی هجای اول آن مهم است. کاربرد: این واژه معمولاً در ترکیبها یا عبارات خاص به کار میرود، مثلاً "فوه آب" یا "فوه آتش". همچنین در زمینههای مختلف مانند "فوهٔ آتشفشانی" یا "فوهٔ نفوذ" ممکن است بکار رود. استفاده در جملات: در جملاتی که این کلمه به کار میرود، باید به ساختارهای دستوری و همچنین به قواعد نگارشی دیگر توجه کرد. مثلاً: با رعایت این نکات در نوشتار و گفتار، میتوانید از کلمه "فوه" به درستی استفاده کنید. اگر سوال بیشتری دارید یا نیاز به توضیحات بیشتری در مورد قواعد نگارشی دارید، خوشحال میشوم که کمک کنم!
داربوي - 4 رنگ شکوفه
سخن گفتن
اين واژه را آنندراج در رده ي فوه
و فوه تازي دانسته پارسي است
برگه ي زر و نکره که زير نگين گذارند
تا بر رنگ و زيب آن بيفزايد
روناس از گياهان ششتره
ورق طلا و نقره و مانند آن که در زير
نگين گذارند تا صفا و رنگ آن بيفزايد :
ياقوت باده را فوه اي غير شعله نيست
ساقي به پيش شمع نگهدار شيشه را .
(اسم) روناس .
food
طعام، غذاء، قوت، أغذية أساسية