قباق
license
98
1667
100
معنی کلمه قباق
معنی واژه قباق
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
عربی | القبيلة | ||
واژه | قباق | ||
معادل ابجد | 203 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | qabāq | ||
ترکیب | (اسم) [ترکی] [قدیمی] | ||
مختصات | (قَ) [ تر. ] (اِ.) | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی قباق | ||
پخش صوت |
دار آماج چوبي بلند که در ميدان
بر افرازند و بالاي آن انگله اي زرين
بياويزند و سوار آن را نشانه گيرند و
هر کس که تيز از انگله گذراند
انگله از او باشد
(اسم) چوبي بلند و عظيم که در
ميان ميدانها نصب کنند و بر فراز
- آن حلقه اي از طلا يا نقره وضع
نمايند و سواران از يک جانب ميدان اسب
دوانيده بپاي قباق که رسند همچنان
که اسب در دويدن است تير در کمان نهاده
حواله حلقه کنند و هر کس که آن حلقه
را بهتر زند حلقه از آن او باشد .
القبيلة