قبض
licenseمعنی کلمه قبض
معنی واژه قبض
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- رسيد 2- انقباض، فشردگي، يبوست 3- اخذ، گرفتگي، گرفتن، گيرش 4- تصرف، تملك 5- اندوه، ملالت | ||
متضاد | 1- بسط، رسيد 2- گشايش | ||
انگلیسی | bill, receipt, prehension | ||
عربی | فاتورة، مشروع قانون، منقار، كشف حساب، إعلان، مزكرة، ضرب من السلاح، منجل، رسالة، شكوى مقدمة، برنامج، وثيقة، ورقة نقدية، أعلن، أدخل | ||
ترکی | fatura | ||
فرانسوی | facture | ||
آلمانی | rechnung | ||
اسپانیایی | factura | ||
ایتالیایی | conto | ||
مرتبط | لایحه، اسکناس، صورت حساب، لایحه قانونی، دریافت، رسید، اعلام وصول، تسلیم، تحویل | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "قبض" به معنای دریافت، قبض یا سندی است که نشاندهنده دریافت وجه یا کالا میباشد. در زبان فارسی، استفاده صحیح از این کلمه و نگارش آن قواعد خاص خودش را دارد. در زیر به برخی از نکات مهم درباره نحوه استفاده و نگارش "قبض" اشاره میشود:
این قواعد میتواند به شما کمک کند تا کلمه "قبض" را بهطور صحیح و مؤثر در متون خود به کار ببرید. | ||
واژه | قبض | ||
معادل ابجد | 902 | ||
تعداد حروف | 3 | ||
تلفظ | qabz | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) [عربی، مقابلِ بسط] | ||
مختصات | (قَ) [ ع . ] | ||
آواشناسی | qabz | ||
الگوی تکیه | S | ||
شمارگان هجا | 1 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی قبض | ||
پخش صوت |
- 1 به پنجه گرفتن - 2 گرفتگي کلمه "قبض" به معنای دریافت، قبض یا سندی است که نشاندهنده دریافت وجه یا کالا میباشد. در زبان فارسی، استفاده صحیح از این کلمه و نگارش آن قواعد خاص خودش را دارد. در زیر به برخی از نکات مهم درباره نحوه استفاده و نگارش "قبض" اشاره میشود: نگارش: کلمه "قبض" باید بهصورت صحیح و بدون نقص نگارش شود. بهعنوان مثال: تطابق با واژههای دیگر: در جملات، باید توجه داشت که "قبض" با دیگر واژهها به طور صحیح ترکیب شود: مفاهیم مرتبط: واژههای مرتبط با "قبض" نیز باید بهدرستی بکار گرفته شوند: نقطهگذاری: در نوشتار، استفاده از علائم نگارشی مانند ویرگول، نقطه و غیره در جملهها باید رعایت شود. مثلاً: نحوه بیان: در جملات، باید توجه داشت که مفهوم بهطور واضح بیان شود: این قواعد میتواند به شما کمک کند تا کلمه "قبض" را بهطور صحیح و مؤثر در متون خود به کار ببرید.
- 3 دست کشيدن باز ايستادن از
گرفتن چيزي - 4 تند راندن - 5 ترنجيده
کردن ترنجاندن - 6 از آن خود کردن
- 7 چيرگي نمودن - 8 پليد خشکي
- 1 شتاب شتابزدگي - 2 دريافت شده
- 3 پروه (غنيمت) پيش از پخش
- 1 (مصدر) به پنجه گرفتن
بدست گرفتن . يا قبض جان . گرفتن جان
ميراندن . يا قبض روح . قبض جان . يا
قبض روح کردن . جان ستدن گرفتن جان .
- 2 ترنجيده کردن - 3 تصرف کردن تملک
کردن - 4 (اسم) تعدي زبردستي
- 5 گرفتگي اندوه مقابل بسط . يا
قبض خاطر . گرفتگي خاطر ملامت خاطر . يا
قبض و بسط . - 1 گرفتگي خاطرو گشادگي خاطر
- 2 دو حالت است که پس از ترقي بنده از
حالت خوف ورجا پيدا مي شود قبض براي عارف
چون خوف است براي مستامن . تفاوت ميان
قبض و بسط و خوف و رجا آنست که خوف و رجا
مربوط است بامري خوش يا نا خوش در آينده
و قبض و بسط مربوط است بخوشي يا ناخوشي در
حال حاضر که بر دل عارف از وارد غيبي غلبه
يابد - 3 حالت ارتجاعي : قوه قبض و بسط
- 6 (اسم) سندي مبني بر دريافت مالي
سند جمع : قبوض . يا قبض و اقباض .
گرفتن و دادن قبض . رد و بدل کردن سند
و قباله . - 7 اسقاط حرف پنجم است جزوست
چون ساکن باشد و آن در مفاعيلن يا ء
بود و چون يا ء از مفاعيلن بيندازي مفاعلن
بماند و مفاعلن چون از مفاعيلن منشعب باشد
از بهر آنکه حرفي از آن باز گرفته اند .
1- رسيد
2- انقباض، فشردگي، يبوست
3- اخذ، گرفتگي، گرفتن، گيرش
4- تصرف، تملك
5- اندوه، ملالت
1- بسط، رسيد
2- گشايش
bill, receipt, prehension
فاتورة، مشروع قانون، منقار، كشف حساب، إعلان، مزكرة، ضرب من السلاح، منجل، رسالة، شكوى مقدمة، برنامج، وثيقة، ورقة نقدية، أعلن، أدخل
fatura
facture
rechnung
factura
conto
لایحه، اسکناس، صورت حساب، لایحه قانونی، دریافت، رسید، اعلام وصول، تسلیم، تحویل