قدرت
licenseمعنی کلمه قدرت
معنی واژه قدرت
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- توان، زور، قوت، قوه، نيرو 2- استطاعت، تاب، توانايي، طاقت، وسع 3- زبردستي، مقاومت، نيرومندي، هنگ، يارا 4- استيلا، اقتدار، تسلط، سلطه 5- تاثير، نفوذ، 6- انرژي 7- عظمت، كبريا | ||
متضاد | ضعف | ||
انگلیسی | power, authority, might, potency, vigor, sovereignty, posse, staying power, nerve, vim, vis, godown, puissance, rod, strong arm, zing, vigour, the power | ||
عربی | قوة، القوة، طاقة، سلطة، قدرة، صلاحية، سلطات، نفوذ، سلطان، مقدرة، تأثير، قوة عقلية، اله إو إلاهة، حول قوة، حول، شغل، وصل الي السلطة | ||
ترکی | güç | ||
فرانسوی | la puissance | ||
آلمانی | die macht | ||
اسپانیایی | el poder | ||
ایتالیایی | il potere | ||
مرتبط | برق، توان، نیرو، اقتدار، حکومت، اختیار، اجازه، اعتبار، نفوذ، تسلط، توانایی، زور، انرژی، لیاقت، نیرومندی، حق حاکمیت، سلطه، پادشاهی، قدرت قانونی، دسته افراد پلیس، جماعت، نیروی اجتماعی، نیروی پایداری، بنیه، طاقت، استحکام، عصب، رشته عصبی، وتر، پی، فشار، قوت، پیچ، جرعه، بلع، لقمه بزرگ، انبار، میله، چوب، عصا، میل، ترکه، دست قوی، گرمی، جیغ شدید و تند، صدایی شبیه جیغ، قدر | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "قدرت" در زبان فارسی به معنای توانایی، قابلیت یا نیرو است. در زیر به مواردی از قواعد نگارشی و نحوی مرتبط با این کلمه اشاره میشود:
با رعایت این نکات میتوانید استفاده صحیح و مفیدی از کلمه "قدرت" در نوشتار و گفتار خود داشته باشید. | ||
واژه | قدرت | ||
معادل ابجد | 704 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | qodrat | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم مصدر) [عربی: قدرة] | ||
مختصات | (قُ رَ) [ ع . قدرة ] (مص ل .) | ||
آواشناسی | qodrat | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی قدرت | ||
پخش صوت |
توانستن، توانائي داشتن کلمه "قدرت" در زبان فارسی به معنای توانایی، قابلیت یا نیرو است. در زیر به مواردی از قواعد نگارشی و نحوی مرتبط با این کلمه اشاره میشود: نحوه استفاده: صفات و قیدها: جمع و مفرد: نحوه ویرایش و نقطهگذاری: استفاده در متنهای علمی و ادبی: با رعایت این نکات میتوانید استفاده صحیح و مفیدی از کلمه "قدرت" در نوشتار و گفتار خود داشته باشید.
1- توان، زور، قوت، قوه، نيرو
2- استطاعت، تاب، توانايي، طاقت، وسع
3- زبردستي، مقاومت، نيرومندي، هنگ، يارا
4- استيلا، اقتدار، تسلط، سلطه
5- تاثير، نفوذ،
6- انرژي
7- عظمت، كبريا
ضعف
power, authority, might, potency, vigor, sovereignty, posse, staying power, nerve, vim, vis, godown, puissance, rod, strong arm, zing, vigour, the power
قوة، القوة، طاقة، سلطة، قدرة، صلاحية، سلطات، نفوذ، سلطان، مقدرة، تأثير، قوة عقلية، اله إو إلاهة، حول قوة، حول، شغل، وصل الي السلطة
güç
la puissance
die macht
el poder
il potere
برق، توان، نیرو، اقتدار، حکومت، اختیار، اجازه، اعتبار، نفوذ، تسلط، توانایی، زور، انرژی، لیاقت، نیرومندی، حق حاکمیت، سلطه، پادشاهی، قدرت قانونی، دسته افراد پلیس، جماعت، نیروی اجتماعی، نیروی پایداری، بنیه، طاقت، استحکام، عصب، رشته عصبی، وتر، پی، فشار، قوت، پیچ، جرعه، بلع، لقمه بزرگ، انبار، میله، چوب، عصا، میل، ترکه، دست قوی، گرمی، جیغ شدید و تند، صدایی شبیه جیغ، قدر