قرمه
license
98
1667
100
معنی کلمه قرمه
معنی واژه قرمه
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | fricassee, charm | ||
عربی | قلى، فرم اللحم و يحمره، حمر، لحمة محمرة، لحمة مقلية | ||
ترکی | siyah | ||
فرانسوی | noir | ||
آلمانی | schwarz | ||
اسپانیایی | negro | ||
ایتالیایی | nero | ||
مرتبط | راگوی گوشت پرنده | ||
واژه | قرمه | ||
معادل ابجد | 345 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | qorme | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) [ترکی] ‹قارومه› | ||
مختصات | (قُ مِ) [ تر. ] (اِ.) | ||
آواشناسی | qorme | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی قرمه | ||
پخش صوت |
مفردقرم : يک چنارگون
قرمه
پارسي ترکي گشته غرمج پختني است
ازگوشت و روغن وارزن اين واژه را برهان
سياهدانه دانسته سياهدانه غرمج
است 0 خورشي که اکنون غرمه (ياقرمه)
گويند همان غرمج است گدک زيچک
(اسم) - 1 گوشت ريزه ريزه کرده که
آن را تف دهند و سپس از آن خوراک
سازند يا در کوزه اي کرده سر آن را
محکم بندند و در مواقع ضرورت
از آن جهت تهيه خوراک
استفاده کنند و اين عمل در ده هاي
ايران متداول است - 2 گوشت بريان .
fricassee, charm
قلى، فرم اللحم و يحمره، حمر، لحمة محمرة، لحمة مقلية
siyah
noir
schwarz
negro
nero
راگوی گوشت پرنده