قلاب
licenseمعنی کلمه قلاب
معنی واژه قلاب
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | چنگك، كجك، گيره، معلاق | ||
انگلیسی | hook, clasp, grappling, bracket, pullback, buckle, pennant, grapple, link, staple, creel, grapnel, hank, trigger, crampon, fish hook, frog, gib, holdfast, tach, tache, hamulus | ||
عربی | كلاب، معلاق، شرك، عقاف، صنارة صيد، منجل، انعقف، عقف، سرق، صاد، تكلب، خطاف | ||
ترکی | kanca | ||
فرانسوی | le crochet | ||
آلمانی | der haken | ||
اسپانیایی | el gancho | ||
ایتالیایی | l'uncino | ||
مرتبط | دام، چنگک، تله، چنگک بزرگ، ضربه، گیره قزن قفلی، جفت چپراست، لنگر گاه، پرانتز، کروشه، بست، طاقچه دیوار کوب، این علامت، سگک، پیچ، تسمه فلزی، پرچم سهگوش، چنگ، گلاویزی، دست بگریبانی، پیوند، زنجیر، حلقه زنجیر، دانه زنجیر، بند، گیره کاغذ، جزء اصلی هر چیزی، مواد خام، عمود، رزه، تور ماهی گیری، سبد ماهی گیری، چنگک یا قلاب کشتی، قلاب چند شاخهای، لنگر، کلافه، کلاف، حلقه، قرقره، ماسوره، ماشه، گیره، پاشنه، ماشه اسلحه، سنگ زیر چرخ، قلاب ماهی گیری، قورباغه، وزغ، غوک، خرک ویلن، گوه، گربه نر، پیر زن، چفت، میخ، گیر، نوار اتصال، گیره یا قلاب زدن به، قلاب چه، قلاب کوچک | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "قلاب" یک اسم فارسی است که به معنای وسیلهای برای گیر انداختن یا آویزان کردن اشیاء استفاده میشود. در زیر به برخی از قواعد نگارشی و نحوه استفاده از این کلمه اشاره میشود:
مثالها:
با رعایت این نکات، میتوانید بهطور مؤثر از کلمه "قلاب" در نوشتار و گفتار خود استفاده کنید. | ||
واژه | قلاب | ||
معادل ابجد | 133 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | qollāb | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) [مٲخوذ از عربی: کُلاّب] | ||
مختصات | (قُ لّ) [ ع . ] (اِ.) | ||
آواشناسی | qollAb | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی قلاب | ||
پخش صوت |
دل پيچه کلمه "قلاب" یک اسم فارسی است که به معنای وسیلهای برای گیر انداختن یا آویزان کردن اشیاء استفاده میشود. در زیر به برخی از قواعد نگارشی و نحوه استفاده از این کلمه اشاره میشود: جنس و تعداد: نحوه بکارگیری: سازگاری با حرف اضافه: نکات نگارشی: استفاده در عبارات و اصطلاحات: مثالها: با رعایت این نکات، میتوانید بهطور مؤثر از کلمه "قلاب" در نوشتار و گفتار خود استفاده کنید.
- 1 دغاباز - 2 نبهره کار
آن که از زر نبهره زرينه سازد
اين واژه را بيشينه ي واژه نامه هاي
فارسي تازي ندانسته اند جزآنندراج
و در فرهنگ عربي به فارسي لاروس نيامده
غياث واژه ي قلابه راآورده وآن
راتازي دانسته - 1 اگج کجک
- 2 چنگک کناره (قناره) - 3 شست
نشبيل نشپيل آهن پاره ي سرکج که بدان
ماهي گيرند (درگويش گيلکي قرماق گويند)
زتيرونيزه ي او دشمنان هراسانند
چواهرمن زشهاب وچوماهي ازنشپيل
(عبدالواسع جبلي) - 4 کلاشکه که
باآن چيزي راازچاه بيرون کشند
- 1 آنکه سکه قلب زند قلب زن :
خموش حافظ و اين نکته هاي چون زر سرخ
نگاهدار که قلاب شهر صرافست .
(حافظ 32)
- 2 متقلب :
دزد و قلاب است خصم نور و بس
زين دو اي فرياد رس خ فرياد رس خ
(اسم) - 1 آهن پاره سر تيز و کج
که بدان ماهي گيرند :
مرغها را دام گستردست امواج نسيم
ماهيان را نيش قلابست موج چشمه سار .
- 2 ضمار آهني خميده و حلقه مانند
که چيزي را بدان توان آويخت چنگک
- 3 (در اصطلاح تير اندازان قديم)
نوعي از کشيدن کمان :
تا پنجه به قلاب زدي سوي کمان
از زور تو خم گرفت ابروي کمان
- 4 مجموع سه يا چهار نوت کوچک است
که قبل از نوت اصلي قرار مي گيرد
و به وسيله علامت مخصوصي شبيه قلاب
نشان داده مي شود . اگر اين علامت
از پايين شروع شود از نوت اصلي
تحتاني شروع مي گردد و اگر علامت
بر عکس باشد يعني از بالا شروع شود
از نوت فوقاني آغاز مي شود . امروزه
بيشتر علامت قسم اول معمول است و
نوازندگان در موقع عمل مطابق ميل خود
آن را اجرا مي کنند . علامت فوق اگر
بين دو نوت مختلف واقع شود از چهار
نوت تشکيل ميشود ولي اگگر بين دو
نوت همصدا واقع شود فقط از سه نوت
تشکيل مي گردد . بنابراين اگر بين
دو نوت سل گذارده شود نوت هاي لا و
سل و فا بين دو نوت اصلي اضافه مي شود
و اگر بين دو نوت مثلا سل و لا نهاده
شود نوتهاي لا و سي و دو و سي ميان
سل و لا اضافه مي شود . وقتي يکي
از نوتهاي تحتاني يا فوقاني نوت اصلي
بايد علامت تغيير دهنده داشته
باشد اگر مقصود نوت تحتاني است
علامت تغيير دهنده را زير قلاب
مي گذارند و اگر فوقاني است در
بالاي آن قرار مي دهند و در صورتي که
نوت تحتاني و نوت فوقاني هر دو بايد
تغيير کند علامت تغيير دهنده در بالا
و پايين قلاب واقع مي گردد (از نظري
بموسيقي) - 5 سوزني است با سر قلاب
مانند جهت بافتن و دوختن رويه
کفش .
چنگک، آلت فلزي سر کج، مانند چنگک ماهيگيري
چنگك، كجك، گيره، معلاق
hook, clasp, grappling, bracket, pullback, buckle, pennant, grapple, link, staple, creel, grapnel, hank, trigger, crampon, fish hook, frog, gib, holdfast, tach, tache, hamulus
كلاب، معلاق، شرك، عقاف، صنارة صيد، منجل، انعقف، عقف، سرق، صاد، تكلب، خطاف
kanca
le crochet
der haken
el gancho
l'uncino
دام، چنگک، تله، چنگک بزرگ، ضربه، گیره قزن قفلی، جفت چپراست، لنگر گاه، پرانتز، کروشه، بست، طاقچه دیوار کوب، این علامت، سگک، پیچ، تسمه فلزی، پرچم سهگوش، چنگ، گلاویزی، دست بگریبانی، پیوند، زنجیر، حلقه زنجیر، دانه زنجیر، بند، گیره کاغذ، جزء اصلی هر چیزی، مواد خام، عمود، رزه، تور ماهی گیری، سبد ماهی گیری، چنگک یا قلاب کشتی، قلاب چند شاخهای، لنگر، کلافه، کلاف، حلقه، قرقره، ماسوره، ماشه، گیره، پاشنه، ماشه اسلحه، سنگ زیر چرخ، قلاب ماهی گیری، قورباغه، وزغ، غوک، خرک ویلن، گوه، گربه نر، پیر زن، چفت، میخ، گیر، نوار اتصال، گیره یا قلاب زدن به، قلاب چه، قلاب کوچک