قلع
licenseمعنی کلمه قلع
معنی واژه قلع
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | اخراج، تباهي، ريشه كن كردن، سركوبي، سرنگوني، عزل، كندن | ||
انگلیسی | tin | ||
عربی | قصدير، صفيح، علبة صفيحية، علبة طعام محفوظ، علب، بيض بالقصدير، قصدر، طلى بالقصدير، القصدير | ||
ترکی | teneke | ||
فرانسوی | étain | ||
آلمانی | zinn | ||
اسپانیایی | estaño | ||
ایتالیایی | lattina | ||
مرتبط | حلبی، قوطی، حلب، روی | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "قلع" در زبان فارسی به معنی نوعی فلز (قصد دارد به فلز قلع اشاره کند) و یا در برخی موارد دیگر مورد استفاده قرار میگیرد. برای استفاده صحیح از این کلمه و نگارش آن، برخی نکات و قواعد زیر میتوانند کمککننده باشند:
توجه به این نکات و قواعد میتواند به بهبود نگارش و استفاده صحیح از کلمه "قلع" در جملات کمک کند. | ||
واژه | قلع | ||
معادل ابجد | 200 | ||
تعداد حروف | 3 | ||
تلفظ | qal' | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) [عربی] (شیمی) | ||
مختصات | (قَ لْ) [ ع . ] (مص م .) | ||
آواشناسی | qal' | ||
الگوی تکیه | S | ||
شمارگان هجا | 1 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی قلع | ||
پخش صوت |
از بيخ برکندن يا از جاي برگردانيدن کلمه "قلع" در زبان فارسی به معنی نوعی فلز (قصد دارد به فلز قلع اشاره کند) و یا در برخی موارد دیگر مورد استفاده قرار میگیرد. برای استفاده صحیح از این کلمه و نگارش آن، برخی نکات و قواعد زیر میتوانند کمککننده باشند: املا: کلمه "قلع" به همین شکل نوشته میشود و باید توجه داشت که به اشتباه به شکلهای دیگر (مثل "قلع" یا "قلی") نوشته نشود. علامت گذاری: در جملات، کلمه "قلع" معمولاً به عنوان یک اسم استفاده میشود و باید در متن جملات به گونهای قرار گیرد که با دیگر اجزای جمله همخوانی داشته باشد. نقش دستوری: این کلمه معمولاً به عنوان اسم و به شکلهای مختلف (مفرد و جمع) مورد استفاده قرار میگیرد. مثلاً: قید و صفت: میتوان از قلع به عنوان یک صفت یا قید هم استفاده کرد، مثلاً "ظروف قلع" یا "پوشش قلع". توجه به این نکات و قواعد میتواند به بهبود نگارش و استفاده صحیح از کلمه "قلع" در جملات کمک کند.
اخراج، تباهي، ريشه كن كردن، سركوبي، سرنگوني، عزل، كندن
tin
قصدير، صفيح، علبة صفيحية، علبة طعام محفوظ، علب، بيض بالقصدير، قصدر، طلى بالقصدير، القصدير
teneke
étain
zinn
estaño
lattina
حلبی، قوطی، حلب، روی