قلمه
licenseمعنی کلمه قلمه
معنی واژه قلمه
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | scion, graft, slip, cuttings | ||
عربی | مطعوم، نجل، سليل أسرة ما، طعم نبات، سليل | ||
ترکی | kırıntı | ||
فرانسوی | boutures | ||
آلمانی | stecklinge | ||
اسپانیایی | esquejes | ||
ایتالیایی | talee | ||
مرتبط | فرزند، نهال، ترکه، پیوند، اختلاس، سوء استفاده، پیوند بافت، پیوند گیاه، لغزش، اشتباه، خطا، روکش، سهو | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه «قلمه» در زبان فارسی به معنای تکهای از یک گیاه است که برای رشد و ریشهزایی در خاک یا آب قرار میگیرد. در اینجا به برخی از قواعد و نگارش مرتبط با این کلمه اشاره میکنم:
اگر سؤال دیگری دارید یا نیاز به توضیحات بیشتری درباره این کلمه یا دیگر قواعد نگارشی دارید، خوشحال میشوم کمک کنم! | ||
واژه | قلمه | ||
معادل ابجد | 175 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | qalame | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) [معرب. فارسی] | ||
مختصات | (قَ لَ مِ) (اِ.) | ||
آواشناسی | qalame | ||
الگوی تکیه | WWS | ||
شمارگان هجا | 3 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی قلمه | ||
پخش صوت |
قلمه زدن کلمه «قلمه» در زبان فارسی به معنای تکهای از یک گیاه است که برای رشد و ریشهزایی در خاک یا آب قرار میگیرد. در اینجا به برخی از قواعد و نگارش مرتبط با این کلمه اشاره میکنم: نگارش صحیح: کلمه «قلمه» به این شکل و با این حروف نوشته میشود و به صورت «قلمۀ» نیز (با اضافه کردن کسره) در محاورات و جملات به کار میرود. کرار حروف: در نگارش این کلمه، توجه داشته باشید که حروف آن به درستی و به ترتیب نوشته شوند. حروف آن به ترتیب «ق»، «ل»، «م»، «ه» است. تلفظ: تلفظ صحیح آن «qalameh» است. در برخی لهجهها ممکن است تلفظ متفاوت باشد، اما در فارسی معیار به این شکل تلفظ میشود. استفاده در جملات: این کلمه میتواند به عنوان اسم استفاده شود. برای مثال: «من یک قلمه از این گیاه گرفتم و به باغچهام منتقل کردم.» ترکیبسازی: «قلمه» میتواند در ترکیبهای مختلف به کار برود، مانند «قلمهزنی» که به عمل گرفتن قلمه اشاره دارد. اگر سؤال دیگری دارید یا نیاز به توضیحات بیشتری درباره این کلمه یا دیگر قواعد نگارشی دارید، خوشحال میشوم کمک کنم!
نهاله زدن نهاله کاشتن
(اسم) - 1 آنچه بشکل قلم باشد
- 2 شاخه درخت که آن را در زمين
فرو کنند تا ريشه بگيرد و نمو کند .
scion, graft, slip, cuttings
مطعوم، نجل، سليل أسرة ما، طعم نبات، سليل
kırıntı
boutures
stecklinge
esquejes
talee
فرزند، نهال، ترکه، پیوند، اختلاس، سوء استفاده، پیوند بافت، پیوند گیاه، لغزش، اشتباه، خطا، روکش، سهو